دانلود رمان مرسانا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، بزرگسال
نویسنده رمان: میم.کاف
تعداد صفحات: 142
خلاصه رمان: با لباس عروس دنباله داری که برای جشن دوخته بودن به سختی راه می رفتم. به هر سختی که بود خودم رو به اتاق رسوندم و روی تخت نشستم.ِغ خونه برگذارشده بودکوروش درگیر خدمتکارا بود و هنوز نیومده بود چون جشن توی… هر کاری کردم زیپ لباسم رو باز کنم نشد.
قسمتی از متن رمان مرسانا
ارایش صورتم رو با یه ماتیک صورتی مات تموم کردم.
لباس اداریم رو پوشیدم و مغنه رو روی سرم مرتب کردم. به چهره جذابم توی اینه لبخند زدم و از اتاق خارج شدم.میز صبحانه اماده بود. پشت میز نشستم و کمی از نون و عسل روی میز خوردم.صدای یکی از خدمتکارا اومد:خانم راننده تون اومدن. از پشت میز بلند شدم.
گل بانو که یکی از خدمتکار های قدیمی بود با لحجه خاص خودش گفت:خانم جان شما که هیچی نخوردی!لبخندی به نگرانی مادرانش زدم برای منی که گرمای محبت مادرم رو حس نکرده بدوم این زیادی هم بود.
از خونه بیر ون رفتم و مثل همیشه قیافه ی جدای به خودم گرفتم. روی صندلی عقب ماشین نشستم و با دستورم راننده حرکت کرد.به گذشتم فکر کردم.
سال ام بود زندگی مون عالی نبود اما می گذشت. چهره خوبی داشتم نه شبیه پدرم بودم و نه مادرم ونه حتی خواهر کوچیکم. روزی که رفته بودم سر ساختمونی که بابا کار می کرد متوجه نگاه های خیره صاحب ساختمون شدم.مردی ساله!