دانلود رمان رستاخیز قلب ها نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: ناتاشا نایت و ای زاوارلی
تعداد صفحات: 652
خلاصه رمان: (جلد سوم مجموعه محفل) سانتیاگو بالاخره به چیزی که میخواد رسید. بچه اون در درون من رشد میکرد. من سرنوشت آیوی رو بازنویسی کردم و اون رو برای همیشه مال خودم کردم. اوضاع برای ما در حال تغییره. سانتیاگو برام فراتر هیولایی بود که به جهان نشون میداد. زخم هایی رو که زیر خالکوبیش پنهان کرده بود میدیدم. عشق نقطه ضعفیه که مردایی مثل من نمیتونن تحمل کنند. من تصمیم گرفتم اون رو نگه دارم، اما هرگز انتقامم رو رها نکنم.
قسمتی از متن رمان رستاخیز قلب ها
پرسید: اینجا چه خبره؟ اون می خواد دست هاش باز بشه. نه، فقط… میتونی دستام رو از جلو ببندی. لطفا، من هیچ جا نمیرم. لطفا. من واقعاً باید برم دستشویی. مرد بزرگ در حالی که دستش رو در جیبش می برد تا چیزی رو که متوجه شدم تیغه سوئیچه بیرون بیاره به مرد حیله گر گفت: پنجره رو چک کن. مرد دیگر تأیید کرد: بسته است. همون که چاقو به دست داشت در حالی که به سمت من میومد گفت: یه کراوات دیگه برام بیار، بلند شو.
ایستادم و برگشتم، با این فرض که قراره کراوات رو ببره. اما دستم رو گرفت و چاقو رو روی گلوم گذاشت. کمی دستش تکون خورد و پوستم بریده شد. چکه های گرم خون رو حس کردم. در حالی که سعی می کردم کاملاً ثابت بایستم، اشک چشمام رو پر کرد. هر خطایی ازت سر بزنه، حتی کوچکترین حرکت کنی من گوش تا گوش گلوی کوفتیت رو میبرم، متوجه شدی ؟ وحشت زده گفتم؛ بله. اون گفت: برادر احمقت گند زده.
مرد دیگر با یک بند دیگه اومد و من گردنم رو با پشت دستم پاک کردم. دستم آغشته به خون شد، اما بد نیست. اون زیاد هم منو نبریده. یه تهدید بود. به مچ های خونی ام نگاه کردم پوستم ساییده شده بود. گفتم: دستم درد میکنه لطفاً. اما مرد چاقو به دست خونم رو با ملافه از چاقوش پاک کرد و به اون مرد علامت داد که مچهام رو دوباره جلوی من ببنده. اما حداقل دستم رو جلو میبستن. چاقو رو توی غلافش گذاشت و هر دو از در بیرون رفتن. دکتر کی میاد؟ قبل از اینکه در رو ببندن پرسیدم.