دانلود رمان در رویای دژاوو نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، درام
نویسنده رمان: آزاده دریکوندی
تعداد صفحات: 775
خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما همه ی ترسش همین حسه! نه اینکه از خودِ دژاوو بترسه، فقط نگرانه اتفاقات گذشته تکرار بشن و باز هم اون غمی که تجربه کرده به سراغش بیاد. گلشن از شباهت اتفاقات امروزش با گذشته اش می ترسه…
قسمتی از متن رمان در رویای دژاوو
گلشن اخمی کرد و قاطعانه گفت: همچین چیزی نیست حالا هم برو و فراموش کن چون مهم نبوده. ستاره به گونه ای خیره اش بود که به او می فهماند اصلا هم قانع نشده است. گلشن شانه هایش را بالا انداخت و گفت: چیه؟ ستاره بی هیچ حرفی بیرون رفت گلشن تکیه ایش را به در داد. چشمانش را بست و دستانش را بر روی دهانش گذاشت چشم که باز کرد نگاهش افتاد به عکس مادرش روی طاقچه… صورت گرد.
گونه ها و لب های برجسته اش را از مادرش به ارث برده بود.
رابطه اش با مادرش خیلی صمیمی بود هر روزی که از مرگش میگذشت دلتنگ تر میشد و به خاک سرد بی اعتقاد تر چشمان غمگینش را به عکس دوخته بود و سرش را به اطراف تکان میداد. تمام سال هایی که مادرش نبود توی سرش با او حرف میزد! ذره ذره حرف هایش را به او می گفت و میدانست اگر بود حتما بابت بعضیهایشان سرزنشش می | کرد. درست همان لحظه که خیره ی قاب مقابلش بود داشت به طلوع فرهاد توی زندگی اش فکر می کرد.
فرهاد با تمام رو مخی هایش برای گلشن باز هم حتی خیالش جذاب بود! نمی دانست میتواند پس از اتفاق آن روزها کسی دیگر را وارد قلبش کند یا نه خیلی وقت بود که حتی به سایه اش هم اعتماد نداشت اما این بار احساسی داشت توی دلش به وجود میآمد ابدا اسمش عشق نبود چون اصلا به عشق در نگاه اول اعتقادی نداشت اما اسمی هم برای احساسش
نمی دانست به افکارش پوزخندی زد و زیرلب گفت: خیلی احمقی اصلا طرف تو این فکرها نیست….