دانلود رمان نوشیکا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: نساء حسنوند
تعداد صفحات: 2772
خلاصه رمان: امروز بار جدید سفارش دادم، حول وحوش ساعت ۱۱ میرسه در مغازه. یاسر حواست جمع باشه بار ابریشمه، کم و کاستی پیش نیاد… آره خودمم هستم، تا نیم ساعت دیگه برمیگردم، فقط اگه زودتر از من اومدن تو حواست باشه. پیچید تا پلههای حجرهی حاج صابر رو بالا برود که با دیدن موتوری که با سرعت به سمتش میآمد و شیشهای که در دستش بود، حرف در دهانش ماسید.
قسمتی از متن رمان نوشیکا
قبلاً هم گفته بودم قوی بودن سخت است؟ گمان کنم گفته بودم و این بار باید تاکید میکردم قوی بودن سخت بود خیلی سخت… دقیقاً مثل کندن کوه. کنترل کردن بغضی که نفست را بند می آورد از مردن هم سخت تر بود آن هم جلوی مردی که با نگرانی و دلسوزی به چانه ی لرزانم نگاه میکرد نگاهش برای لحظه ای مستاصل شد و ثانیه ای بعد چیزی را با لبهایش ادا کرد. گریه کن…
در حد زمزمه ای کوتاه لب زد و تلنگری برای بغضی که پر صدا بترکد و دستانم صورتم را بپوشاند. قلبم پر درد در سینه می تپید و دلم از شدت تنش به پیچ افتاده بود. انگار که نجات دهنده ام .بود بغضم زیادی خفه کننده بود و طاقتش را نداشتم. متنفر بودم از همه ی آدم ها. متنفر بودم از تمام کسانی که با رفتارشان آزارم دادند و زندگی ام را به کامم زهر کردند. چه روزهایی که بدبختی نکشیدم.
صاحب خانه ای که بعد از یک هفته به جرم دختر بودن و کار نکرده عذرم را خواست و یک هفته تمام دربه در املاکی ها را گشتم تا اینجا را پیدا کردم. حرف هایشان قد ارزن نمی ارزید حداقل نه حالایی که این مرد را .داشتم صدای محکمش در گوشم هک شده بود خیلی وقت بود جلوی خواست دیگران وکیلی جز خودم نداشتم و با تمام این تفاسیر این دل لعنتی بود که همچنان مانند کودکی دوساله نازک و شکننده بود.