دانلود رمان الهه بانو نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، انتقامی
نویسنده رمان: افرا شریفی
تعداد صفحات: 783
خلاصه رمان: داستان در مورد دختری به نام آناهید ، دختر زیبا و آرامی است که برای نجات پدرش از دست طلبکار ها مجبور به ازدواج با مردی میشود که آوازه ی غرور و تکبرش را همه جا شنیده است و هیچ چیز از او نمیداند … آناهید عشق چند ساله اش را زیر پا میگذارد و وارد زندگی مشترک با مردی میشود که در تمام گذشته ی او حضور داشته اما او نمیدانسته است …
قسمتی از متن رمان الهه بانو
دوست داشتم بدانم که چند سال پیش چه اتفاقی افتاده است اما خب نمیخواستم در زندگی گذشته ی او فضولی کنم . رادوین در مورد گذشته ی من چیزی نمیپرسید و کنجکاوی نمیکرد پس من هم باید همین کار را میکردم ! بدون هیچ حرفی در کنار هم تا ویلا راه رفتیم ، انگار هر دویمان این سکوت را دوست داشتیم که نه من چیزی میپرسیدم و نه او توضیحی میداد ! جلوی در ویلا رادوین ایستاد و من جلوتر از او وارد ویلا شدم .
در جواب نگاه متعجب ترانه که پشت سر هم از امیر سوال میپرسید که چه اتفاقی افتاده ؟ لبخندی زدم تا آرام شود و مختصری از ماجرا را برایش گفتم . با حرف های من ترانه رنگ از رخش پرید و من این را به حساب ترسش گذاشتم .. حتما خیلی نگران رادوین و امیر شده بود اما صدایی در ذهنم میگفت که همه چیز مربوط به همان ماجرای چند سال پیش که امیر گفته بود میشود ! بعد از ده دقیقه رادوین و امیر از حمام ها آمدند و سر میز ناهار نشستند . امیر دوباره مثل … سابق شده بود و شوخی میکرد .
رادوین هم چهره ی خونسردی به خودش گرفته بود اما ساکت و آرام نشسته بود و حرفی نمیزد ! ترانه هی سر امیر غر میزد که کمتر حرف بزند و بگذارد در سکوت ناهارمان را بخوریم اما گوش امیر بدهکار نبود و هی سر به سر ترانه میگذاشت ! ترانه با وجود مردی مثل امیر هیچ وقت غمگین نمیشد و این موهبتی بود که باید به خاطر آن خدایش را هزار مرتبه شکر میکرد . از زندگی یاد گرفته ام قدر آدم های دوست داشتنی زندگی را باید همان لحظه ای که در کنارت هستند بدانی شاید حتی ثانیه ای دیگر هم دیر باشد !