دانلود رمان عروسک جون نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه-اجتماعی
نویسنده رمان: لیلین
تعداد صفحات: 383
خلاصه رمان: می دونی عروسک جون وقتی دنیات به کوچیکی شهری شه که توش نگاهها همه آشنا اما قلبا نا آشنان، وقتی رویاهات به طرز خنده آوری تو یه حجم سفید پیچیده ومیون یه جمع سیاهپوش که چشم دیدنت رو ندارن به خاک سپرده می شه،وقتی آخرش می فهمی همون رویاها فقط یه مشت کابوس بودن…اونجاست که حس میکنی دیگه چیزی برای ازدست دادن نداری وبه آخر خط رسیدی اما… من میخوام رو پاهام بمونم.فقط به خاطر تو عروسک جون….
پایان خوش
قسمتی از متن رمان عروسک جون
مغزم مثل گوشام سوت می کشید و دلم می خواست تو این لحظات از هرچی که بی رحمانه داشت رو سرم آوار می شد ، فرار کنم . واین فرار کردن انگار عادت این روزای سخت و خزون زده شده بود . دستش که رو شونه ام قرار گرفت ، بی اراده خودمو عقب کشیدم و از جام بلند شدم . با ناباوری سرتکان دادم و چند قدمی ازش فاصله گرفتم . رسما لال شده بودم و قدرت به زبون آوردن اونچه که این دل رو آتیش زده بود ، نداشتم ، تنها کاری که تو اون لحظات ازم بر می اومد این بود که دستشو پس بزنم و با قدرتی که مافوق توانم بود ازش بگذرم و به سمت در رستوران برم .
یه لحظه وایسا ، بذار برات توضیح بدم . خواهش می کنم اینطوری نرو . اصلا هرچی که گفتم فراموش کن باشه ؟ ” به لحظه مکث کردم و وقتی اون دستپاچه برای پرداخت صورت حساب به سمت صندوق رفت، برگشتم و از رستوران بیرون اومدم، سوز سرمای دی تو تموم تنم نفوذ کرد و آهی که کشیدم ، با بخار غلیظی که از دهانم خارج شد ، همراه بود . قدم تند کردم و خودمو تو تاریکی اولین خیابونی که سر راهم قرار گرفت پنهون کردم. نمی خواستم دنبالم بیاد. نه حالا که دیگه مطمئن نبودم این مرد رو می شناسم . تموم باورهامو اون تو عرض چند دقیقه زیر سوال برده بود و از عمو رضای مهربونی که برام ست پدر بود
تبدیل شده بود به مردی که می خواد حق ضایع شده و حسرت تموم این سال هاشو از من بگیره . اصلا نمی دونم حکمت این بدبیاری چی بود که این روزا هرکسی سر راهم قرار می گرفت دنبال این بود که یا از وجودم به خواسته اش برسه ، یا از نبودم . نمی دونم چقدر راه رفتم و گریه کردم ، فقط یک آن به خودم اومدم و دیدم حوالی باغ محتشم هستم و برای ورود به فضای نیمه تاریک پارک مرددم . گوشیمو از تو جیب پالتوم در آوردم و نگاهی به ساعتش انداختم . حوالی نه و نیم بود .