دانلود رمان نابینا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: زهرا شجاع
تعداد صفحات: 559
خلاصه رمان: رایمون پسرِ ارشد خانوادهای به نسبت متموله که یه اتفاق تلخ تو بچگیش باعث میشه جوونی و نوجوونیش رنگی بگیره از جنس تنهایی و تاریکی، باعث میشه دنیاش با تموم اطرافیانش فرق کنه؛محکوم میشه به ترحم دیدن از سمت خانواده و جامعه. شبانهروزش خلاصه میشه تو سیاهی. از خانواده به اجبار فاصله میگیره و کنارِ مردی زندگی میکنه که محبتش از جنس ترحم نیست، یاد میگیره با وجود مشکل بزرگی که داره چطور از پس خودش بربیاد و رو پای خودش بایسته؛اما درست زمانی که به اصرار بقیه جهت جراحی و بهبودی توجهی نمیکنه، ظهور عشقی ناب باعث میشه قلبش به تلاطم و دیدن بیفته.
قسمتی از متن رمان نابینا
راه افتادم . وقتی پا توی راه پله گذاشتم قلبم شروع تند تند کوبیدن ، حس خوبی نداشتم ، انگار می خواستم پا بذارم توی قتلگاهم . پله ها رو با کمک وا بالا رفتم ، به زیر پام نگاه نمی کردم ، می ترسیدم سرگیجه ای که به جونم افتاده بود از بالا پرتم زمانی که شالم هم افتاد زمین نتونستم دولا شم و برش دارم ؛ به راهم ادامه دادم ، پشت در که و کرده بود و مچ مامان رو گرفتم مثل فیلم از جلوی چشمم گذشت . چقدر بودم و متوجه نقشه های که مامان برام می کشید نمی شدم . دو تا کلید بود و معلوم بود یکیش برای در خروجی ای که به کوچه راه داشت بود ، هر دو رو امتحان کردم تا در باز شد .
نفس عمیقی کشیدم و با زدن کلید برقی که کنار در ورودی بود پا تو خونه گذاشتم ، خونه غرق روشنایی شد . همه چیز از تمیزی و نویی برق میزد . اگه هر زمان دیگه ای غیر از این موقعیت بود مسلماً باید ذوق می کردم از تلفیق زیبای همه چیز ، ناخودآگاه به سمت اتاق خواب کشیده شدم ، این واحد تک خوابه بود . آب دهنم رو قورت دادم ، در باز بود و وارد شدم و کلید برق رو زدم ، از چیزی که جلوی چشمم بود حالت تهوع گرفتم و دستم رو روی دهنم گذاشتم .
سرویس خواب یاسی بنفش اتاق مثل خار فرو رفت توی چشمم ؛ اما اون نبود که ضربه ی آخر رو بهم زد ، دیدن لباس عروسی که متعلق به من بود و خودم خبر نداشتم روی چوب لباسی کنار تخت ؛ اون بود که ویرونم کرد . دلم نمی خواست نگاهش کنم منی که عاشق لباس عروس بودم و دوست داشتم یه روزی بهترینش رو تنم کنم حالا با دیدن لباس عروس خودم منزجر شده بودم . دستهام رو دورم حلقه کردم ، اینجا چقدر سرد بود برام ، احساس سرما قصد بیرون رفتن از تنم رو نداشت که نداشت .