دانلود رمان آسمان شب نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، بزرگسال
نویسنده رمان: ناشناس بی احساس
تعداد صفحات: ۳۴۹
خلاصه رمان: راجب دختری هست که از کار سخت بیمارستان انصراف میده و پرستار پسری میشه که تو کماست، اون پسر بهوش میاد و شیدا رو برده خودش میکنه و…
قسمتی از متن رمان آسمان شب
من میخواست موهام رو ببینه، دستم رو بردم سمت گیره موهام و بازش کردم، بلندای موهای شکلاتی رنگم تا زیر کتفم میرسید.بهش نگاه کردم، پر از شوق و اشتیاق بود چشماش.خودم رو سمتش کشیدم، دستشو اروم و لرزون بالا اورد اما میونه راه افتاد رو تخت، دست ب…بیا…ج…ج…جلو… سردم رو بردم جلو و کمکش کردم دستش بالا بیاد… هدایتو به اون دادم و گذاشتم جایی که میخواست یعنی موهام رو لمس کنه…چندبار دستشو روی موهام بالا و پایین کرد.
ت…ت…تو…خی…خیلی.. خو..خوششگ…خوشگلی…
در تمام طول امشب برای اولین بار لبخند روی لبم نشست.لبخندمو دید اونم لبخند زد… خیلی خوشگل شد وقتی لبخند زد.خوابت نمیاد م…میا…میای …پ…پ …پی…پیشم …. بخوابی؟ به تختش اشاره کردم و وگفتم: تختت برای هردومون کوچیکه. سریع اخماش توهم رفت که گفتم: با صدای ارومی گفتم: روی پاهام گذاشتمش. سریع ساکت شد.
بدون اینکه نگاهش کنم دستمو از تو دستش در اوردم، با اروم ترین سرعتی که داشتم روسریم رو در اوردم. کنارش روی تخت نشستم، دستش رو جلو اورد ودستمو گرفت. دستش هنوز نیروی زیادی رررر….روسررررری..