دانلود رمان مارال نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، پزشکی
نویسنده رمان: شکوفه_ن 33
تعداد صفحات: 163
خلاصه رمان: داستان درباره دختریه که تازه از رشته پزشکی فارغ التحصیل شده و برای طرح راهی روستای دوری می شه تا به عنوان پزشک خانواده اونجا فعالیت کنه ماجراهای برخوردهای مارال با مردم روستا و عاشق شدنش درروستا و …
قسمتی از متن رمان مارال
فکرکردي اقارجب … من که کم نمی ارم … به من میگن مارال … نه برگ چغندر!هه هه! ” ادامه داد:خلاصه من شبها در درمونگاه و قفل می کنم ولی امکان داره بیان پشت پنجره خونه شما … ازهمون پشت پنجره جوابشون بدهید … ببیند کارشون چیه اگه مهم بودیک زنگ بزن خونه ما تابیام … خیالتون راحت . رسیدیم درمانگاه … نرده هاي خاکستر ي درمانگاه پیداشد … واردحیاط که شدیم حیاط وسیعی بود اطرافش باغچه بودولی پرازعلفهاي هرز … مثل اینکه مدتهابودکسی به این باغچه رسیدگی نمی کرد
چندتادرخت عرعر وچنارهم بود ویک درخت توت … دوتاساختمان یکی بزرگ ودیگر کوچک بافاصله حدود ده
متر قرارداشتند.ساختمان کوچکتر درگوشه حیاط واقع بود وتقریبا نزدیک نرده هابود … کف حیاط شنی بود .چندتازن روي پله هاي درمانگاه نشسته بودند … تاماشین را دیدند بلندشدند ان طرفتر چندتا مرد توافتاب نشستهربودند وسیگارمی کشیدند … یک پیرمرددرحالی که به عصایش تکیه داده بود وچشمهایش رابسته بودگوشه اي توافتاب نشسته بود.
همگی تاماشین رادیدند جلوامدند ودوباره مثل مردم بدو ورودم زل زدندبه ما … رجب پایین امد وخطاب به انها
گفت بفرمایید این هم خانم دکتر! وروکردبه من وگفت خانم دکتر … اینهاهمه براي ددین شمااومدن … اخه ماتقریبا 20 روزي می شدکهردکترنداشتیم … حالاهم امدندتا هم شما رو ببیندهم ویزیتشون کنید … واي مامان!من می خواستم بخوابم … ساعت حدودا 12ظهربود وگشنه ام بود … ولی مثل اینکه مجبوربودم قید غذارو بزنم..“درجب گفت وسایلتون رومی گذارم تواتاقتون … شما برید مریضهارو ببینید….