دانلود رمان نگاه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: نگاه و بنفشه
تعداد صفحات: 302
خلاصه رمان: سلام دوستان . داستانی که میخوام براتون تعریف کنم ماجرای عشق و عاشقی واقعی دختری به اسم نگاه هست طبق روال داستان های واقعی من اسم هارو تغییر دادم و باقی همه واقعیه خداروشکر پایان ماجرا خوشه انشالله که عاقبت هممون خوش باشه
قسمتی از متن رمان نگاه
دل تو دلم نبود امیر قراره منو اینجوری ببینه . نسبت به دفعه قبل واقعا بزرگتر و شیک تر بودم . هرچند کار خاصی نکرده بودم رسیدیم تالار و وارد مجلس زنونه و مردونه جدا بود و خورد توی ذوقم تا عمه منو دید گفت وای نگاه مثل ماه شدی عمه … بیا به دوستام معرفیت کنم میخواستم فرار کنم میدونستم باز از این دوستای عمه به خواستگار برا من در میاد دیدیم عروس و داماد و برادر و پدرش به همراه پدر عروس و داداشش اومدن داخل اما کاری از من بر نمی اومد بعد سلام و معرفی و بلاخره رها شدن رفتم
با مادر عروس سلام و علیک کردم که سر تا پامو بر انداز کرد درست مثل خریدار و تو گوش زن عمو چیزی گفت زن عمو لبخندی زدو چیزی گفت از این رفتارش خوشم نیومد سمت ما دختری نبود باهاش بمونم حس بودن مامان اینا هم نداشتم سرم گرم گوشیم بود که گفتن نامحرم ها حجاب کنن عروس و داماد دارن میان دیدیم عروس و داماد و برادر و پدرش به همراه پدر عروس و داداشش اومدن داخل نگاهم فقط رو امیر بود شاید همین باعث شد اونم بین جمعیت به من نگاه کنه دل تو دلم نبود .
دوست داشتم دلمو بکنم بندازم دور از که بی خودی احساساتی میشد بس دوست داشتم از دور فقط نگاه کنم چون نزدیک شدن خطر ناک بود … اما مامان به اجبار منم برد تو داماد عروس و داماد اومدن با همه سلام و احوال کردنو رفتن وسط مجلس همه دورشون ایستادن نفهمیدم چطوری شد که یه قدمی امیر ایستادم اونم خم شد آروم تو گوشم گفت خیلی خوشگل شدی قلبم از حرفش دو تکه شد یه تیکه خوشحال و شاد یه تیکه غمگین و پر از حسرت به عروس و داماد وسط مجلس نگاه کردم که امیر دوباره گفت…
