دانلود رمان تنهایی دالیا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، جنایی، پلیسی، اجتماعی، معمایی
نویسنده رمان: سمانه امینیان
تعداد صفحات: 295
خلاصه رمان: دخترى همانند من وتويى كه با هزار اميد و آرزو دل به مردى ميبندد و به اميد ساختن يك خانه همراهش ميشود اما انچه كه انتظارش را ميكشد ويرانه اى بيش نيست …….نفس هايم تنگ است وبرايم مهم نيست که تا پايان اين راه ،چه مدتى باقى است. مى خواهم در اين سكوت ، در اين اتاق كوچك سلولم، زندگى رابراى هميشه كنار بگذارم. مگر زندگى جز حسرت وكينه، برايم چه چيز گذاشت؛ كه برايش بجنگم
قسمتی از متن رمان تنهایی دالیا
خداروشكر! حداقل خودش متوجه شد كه این بچه هیچ كجا از زندگي من نمى تواندباشد وتنها باعث بیشتر ریختن آبرویم میشد. هرچند الان هم باید جوابگو باشم. چند روزى به زور دكتر، تحت مراقبت بودم و سرانجام با قرص و دوا، از بیمارستان مرخص شدم وبه زندان برگشتم. مریم با دیدنم، اشك مى ریخت وصورت زیبایش را خیس كرده بودومدام براى حفظ جانش، تشكر ميكرد.زرى هم از آن روز، به بعد همراه دوستانش، به انفرادى رفته بودند . من شكایتى ازش نداشتم. چون بى انكه بداند، در حقم لطف كرده بود ومن براى لطفش، اورا بخشیده بودم.
با این حال، براى تنبیه، به دستور رییس زندان، باید چند صباحى را در انفرادى صبح مي كردند تا مدت تنبیه شان تمام شود. تمام مدت این چند روز، منتظر وكیل بودم اما خبرى از او نمى شد. تا اینكه بالاخره بعد ازدو هفته، نامم را صدا زدند. سریع از جایم بلند شدم وبه اتاق ملاقات رفتم .برعكس دفعه ى قبل، همراه مادر و برادرم آمده بود. تیام به محض باز شدن در، از روى صندلى اش بلند شد . نزدیكتر رفتم وبه مادر اخم كردم . دالیا:مگه نگفتم دیگه نیاید؟ تیام با شنیدن صدایم لبخندى زد.
چقدر دلم براى صدات تنگ شده بود. روى صندلى ام نشستم.
دالیا:بهتره بود عادت مى كردى بهش؛ چون چند وقت دیگه مجبور میشى به عادت كردن. مادر در میان اشك ریختن هایش گفت: مادر:خدا نكنه دخترم؛ وكیلت به ما گفته ،همه چى درست میشه . به ثانیه نكشید نگاه خشمگینم را به چشم هاى پراز نفرتش دوختم. :ایشون بى خود كردند. تیام دلخور شد: دالیا، بهتره آروم باشى، ایشون تنها وظیفشون رو انجام دادند. چشم غره اى رفتم ونگاهم را به صورت تیام دوختم.
:مى شه یه لطفى كنید و، بزارید من تو درد خودم بمیرم
میشه كاسه داغ تر از آش نشي؟!میشه فكر كنید من اونشب با بهارم مردم.چرا متوجه نمیشید؟! من نمى خوام زنده بمونم؛ چرا مى خواهید برای…