دانلود رمان معجزه ی عشق نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: هستی فضائلی فر
تعداد صفحات: 171
خلاصه رمان: از وقتی چشم باز کردم و خودم را شناختم، سایه سنگین تجمّل همراه با زندگی ام بود. سختی ها برایم معنایی نداشت. هیچ وقت نتوانسته بودم زندگی بدون ماشین، موبایل، خانه ی چهارصد متری و تابستان بدون مسافرت را درک کنم. آنقدر در خوشی و آسایش به سر برده بودم که همچون بید لرزانی، توانایی مقاومت در برابر نسیمی را نداشتم، اما زندگی همیشه بر وفق مراد نیست. خیلی چیزها در دنیا با پول قابل مقایسه نیستند… عشق یکی از آنهاست.
قسمتی از متن رمان معجزه ی عشق
دو روزی منزل آقای ابطحی بودم ، از رامین هم دیگر خبری نبود ، گاهی اوقات با سودابه و رضا بیرون می رفتم ، اما هیچ چیز جای خالی رامین را برایم پر نمی کرد . فکر نمی کردم دوری از او ، تا این حد برایم مشکل باشد . گاهی اوقات یواشکی ، به دور از چشمان رضا و سودابه به عکس های رامین که در موبایلم بود ، نگاه می کردم . پسر دوست داشتنی ای که هنوز برایم عزیز بود . چیزی که بیشتر عذابم می داد این بود که در طی این دو روز هیچ کس از رامین خبری نداشت ، پدر و مادر رامین هم به همراه برادر کوچکترش چند روزی بود که به اصفهان مسافرت کرده بودند
رامین نه به تلفن جواب می داد و نه در را به روی کسی باز می کرد ، موبایلش هم همیشه خاموش بود ، دعا می کردم که اتفاق بدی برایش نیفتاده باشد . یک هفته ای از ماجرا گذشت و من همچنان از رامین بی خبر بودم می دانستم که در این اوضاع فقط جلال می تواند کمکم کند . با اینکه دل پری از او داشتم ، اما مجبور شدم یک روز با او قراری بگذارم و ببینمش ، در زندگی مسائلی پیش می آید که واقعا غیر منتظره است و مانند پس لرزه ای بزرگ انسان را تکان می دهد . تمام شور و شوقم برای دیدن جلال در آن روز فقط گرفت خبری هر چند هم کوچک از رامین بود ، اما متاسفانه او این طور فکر نمی کرد .
صبح روز دهم شهریور بود که به جلال تلفن زدم تا سراغی از رامین بگیرم . اصرار می کرد که تلفنی نمی توانیم صحبت کنیم و حتما باید همدیگر را ببینیم ، به همین دلیل ساعت چهار و نیم بعد از ظهر در کافی شاپ نزدیک خانه با هم قرار گذاشتیم . . بعد از ظهر آن وز جلال با اتومبیل زانتیایی که به تازگی خریده بود سر قرار آمد . دیگر از آن قیافه ی مظلوم و ظاهر ساده خبری نبود . با کت و شلواری فرانسوی اتو کشیده ، کفش های چرمی ایتالیایی و کیف کوچکی که در دست داشت ، ابهت خاصی پیدا کرده بود .