رمان جوانه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، جنایی
نویسنده رمان: مهسا رمضانی
تعداد صفحات: 1184
خلاصه رمان: جوانه و امیرحسام بعد از هفت سال از هم جدا میشوند، این درحالی است که امیرحسام دوست ندارد او را طلاق بدهد. حضور گاه و بیگاه امیرحسام در اطراف جوانه، سختگیریهای برادرها بعد از طلاق، باعث میشود که او به پیشنهاد دوستش، تهران را برای مدتی ترک کند. این در حالی است که امیرحسام سایه به سایه به دنبال اوست و شهری که جوانه انتخاب کرده است، گذشتهها را توی صورتش خواهد کوبید!
قسمتی از متن رمان جوانه
هنوز بقایایی از وسایل امیرحسام در خانه به چشم میخورد باید همه را کارتن میزدم و میفرستادم به خانه ی پدری اش نگاهم به سمت تابلوی نقاشی روی دیوار کشیده شد نقاشی سیاه قلم از اسبان وحشی در حال دویدن در گوشه ای از تابلو با خط ریزی نوشته شده بود: رقص اسب ها جلو رفتم و دستی بر روی تابلو کشیدم یادم به روزی افتاد که او داشت کارهای آخر این نقاشی را میکرد و من از پشت به صندلی اش تکیه داده بودم و با لذت رقص دست هایش را روی تابلو نگاه میکردم و با صدایی خوشحال می گفتم:
استاد آموزشم دارید؟ او هم به شیطنت های ریز من میخندید و میگفت شما به استاد یه لبخند هدیه بده کلاس و آموزش که سهله، چنان نقاشی ازت در بیارم که داوینچی جلوش سر خم کنه. آهی کشیدم و زیرلب گفتم حیف از این همه هنر و استعدادت که بخاطر کارهایت دود شد و به هوا رفت. به سمت اتاق خواب رفتم آنجا مثل همیشه مرتب بود خودم را با مانتو به روی تخت .انداختم دکمه هایم را به آرامی گشودم و به روزی فکر کردم که صیغه ی طلاق بینمان جاری شده بود.
همان طور خوابیده مانتو را از تنم بیرون کشیدم در حالی که چشمم به سقف و حواسم به جای دیگری بود، آن را دور دستم پیچاندم و به گوشه ای پرت کردم. صدای امیرحسام جلوی دفتر طلاق در گوشم زنگ زد خود همین حاجی دوباره صیغه ی بینمون رو میخونه جوانه فحشی در دلم به او دادم و گفتم تو خواب ببینی صدای زنگ موبایل از داخل کیفم که روی مبل قرار داشت هوش و حواسم را به زمان حال برگرداند نگاهی به ساعت که به مچ دستم بسته