دانلود رمان آفتاب برحوت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: لیلین
تعداد صفحات: ۲۱۰
خلاصه رمان: داستانی ازشخصیت ھا و روابط و ماجراھای پیچیده ست که زنجیر وار بھ ھم متصلن.
نمی خوام در مورد خود داستان توضیح دیگھ ای بدم اما در مورد اسم رمان باید بگم آفتاب بر حوت یھ اصطلاح محلی در گیلانھ و بھ یک بازه ی زمانی خاص گفتھ می شھ. در واقع زمان قدیم بعد از چلھ ی بزرگ و کوچک بھ مدت باقی مانده تا عید کھ ھمون ماه اسفند بوده آفتاب برحوت* می گفتن کھ اشاره بھ بھتر شدن آب و ھوا و آمدن عید و نوید روزھای خوب داره.*حوت یا ھمان ماھی نماد ماه اسفند ھست. 🍃 پایان خوش
قسمتی از متن رمان آفتاب برحوت
با کتف راستش فشار مختصری به در وارد کرد و کلید را داخل قفل چرخاند. باز شدن در ھمزمان شد با صدای خنده ھای روی اعصاب پیمان کھ در حیاط ایستاده و نگاھش بھ ورودی ساختمان سھ طبقھ شان بود. از خستگی نای راه رفتن نداشت و حالا باید مصاحبت با این پسرعموی نچسب و موی دماغ را بھ جان می خرید.
بھ سلام قھرمان خوبی؟ یھ چند وقتی پیدات نبود، کجا بودی؟
سلامش را آنقدر آھستھ و بی حس و حال جواب داد کھ پیمان از خیر این گفتگوی عذاب آور بگذرد. اما اون انگار قصد نداشت بھ این زودی ھا بی خیال شود. می بینم بیابونگردی ھمچین بی نتیجھ ھم نبوده، بھت می یاد. البتھ یھ کم تھ گرفتی کھ اونم واسھ خاطر اینھ خوب زیر و روت نکردن. تھوع برانگیز و عذاب آور شروع بھ خندیدن کرد. خنده ھای پیمان غیر قابل تحمل ترین بخش شخصیت مزخرفش بود آن ھم وقتی مھر تایید شوخی ھای خرکی واحمقانھ اش می شد. حالا پوست آفتاب دیده وتیره او از سوغات سفرش بھ کلوتھای شھداد کرمان شده بود.
دست مایھ ی حرفھا و خنده ھای آدمی مثل پیمان.خفھ شو آشغال، از خونھ ی من برو بیرون. ببند اون گالھ رو تا خودم نبستم.واسھ من سلیطھ بازی در نیار کھ بد می بینی. جیغ عصبی و ناگھانی نسرین و فحش ھای بلند کیوان نگاھشان را بھ ساختمان دوخت. باز چی شده؟
پیمان در جوابش با پوزخند گفت: طبق معمول خان داداش ما فیلش یاد ھندستون کرده. با انزجار زمزمھ کرد. چرا دست از سر این دختره ی عقب مونده بر نمی داره؟
