دانلود رمان گریه می کنم برایت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، طنز
نویسنده رمان: الهام_r
تعداد صفحات: 142
خلاصه رمان: سوران پسری خوش استایل،دخترباز و شیطونہ کہ تو خانواده ای در سطح متوسط بزرگ شده و هیچ اعتقادی به عشق و عاشقے نداره ،به دنبال یک تماس تلفنی اشتباه با آرام آشنا میشه. آرام دختری زیباست و با اینکه در یک خوانواده با سطح بالا بزرگ شده اما کاملا خجالتی ، سربه زیر و پاکہ. سوران به قصد تفریح رابطه ش با آرام رو ادامه میده و برای سرکار گذاشتن آرام کلی دروغ و دغل بهم بافته ،اما شخصیت پاک و ساده ی آرام مجذوبش میکنہ ودراین بین میفهمه که عاشق شده و…
قسمتی از متن رمان گریه می کنم برایت
گوشیه تلفن؛ خب خدارو شکر زیاد سوال پیچ نمیشم.
همینطوری که میرفتم سمت جاکفشمی گفتم مامان جان لباسمامو نمیشوری…همین میشه دیگه!!!!صدای مامانو میشنیدم که به فحش بسته بود اتیش بسوزون ببینم اخر میتونی بدبختمون کنی….غلط کردی پسره ی الدنگ؛ معلوم نیست میخواد چه غلطی بکنه هی تو…اوه مامانو نگاه الان قضیرو جنایی میکنه !!! اون روز وقتی رفتم سرقرار با دختره اولش که رفتم کنارش وایستادم….
اصلا انگار منو ندید و مثل اینکه دنبال کس دیگه ای میگشت یهو زوم کرد روم… خیلی مظلوم درحالی ک سرم پایین بود گفتم سلام… صدای محمد و فرزاد از بیست متر جلوتر میومد که هرهر میخندیدن.دختره بنده خدا که حسابی جا خورده بود گفت خودتی ؟منم همینطوری ک سرم پایین بود و مثلا خیلی خجالت
کشیدم گفتم بله سامیارم…اره جون عمم…. اروم سرمو آوردم بالا تو چشماش نگاه کردم و گفتم شما چقدر نازین فریبا خانووووم….
و یه لبخند ضایع نثارش کردم بدبخت فکر کنم عقش گرفته بود اخه ناهار جاتون خالی ابگوشت زدم با پیاز مسواکم نزدم…البته عمدا…فریبا ک داشت گریش درمیومد گفت تو عکست بهتر بودیا چرا لباسای پیرمردارو پوشیدی….به بابای من میگه پیرمرد زنیکه البته خدایی بابامم اینارو نمیپوشید…اشاره کردم به صندلی …باشه مرسی بشین عزیزم خسته میشی چیو؟اهان لباسام خوبه که عشقم من راحتم توش نگفت