دانلود رمان عشق دیرینه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: دلارام_م
تعداد صفحات: 924
خلاصه رمان: راجع به یک زنی هست که دخترش تو مهد توسط یکی از همکلاسی هاش مورد ابراز علاقه قرار میگیره و زن میاد مهد برای شکایت با بابای مجرد پسر آشنا میشه و ازش کینه میگیره این در حالی که بابای مج…
قسمتی از متن رمان عشق دیرینه
بعد از خوردن ناهار، ظرفام رو تو سینک گذاشتم و رفتم تو پذیرایی مقابل سولماز خانم نشستم. هوران خانم هم چایی ریخت و اومد پیشمون نشست. از حضورش حس بهتری پیدا کردم. هوران خانم: از گیلان چه خبر؟ سولماز خانم: سلامتی… تو چه خبر؟ دخترت فارق شد به سلامتی؟ هوران خانم صورتش درخشید. با لبخند گفت: آاره دوماهی میشه. دو قلو داره یه دختر یه پسر. سولماز خانم خندید و گفت:
به سلامتی…راحت شده دیگه با یه بار زایمان صاحب دوتا بچه شد. هوران خانم هم خندید. منم نیمچه لبخندی زدم که گفت: شما چیکار میکنی یمنا جان؟ بلافاصله لبخندم ماسید و مضطرب شدم. کمی تو جام جابه جا شدم و گفتم: از چه نظر؟ همه چیز…یکم از خودت بگو… نگاهی به هوران خانم کردم، انگار اون مادرم بود و باید جای من حرف می زد اما اون ساکت به من نگاه میکرد.
خب…تو یه دارالترجمه کار می کردم بعد… الانم چندرروزه تو شرکت آاقا فرید روزای زوج کار می کنم روزای فرد هم دارالترجمه. سری به معنای تایید تکون داد و گفت: چقدر خوب… چطوری با فرید آاشنا شدی؟ اوه… با من و من گفتم: خودشون بهتون نگفتن؟ خندید و گفت: چرا… ولی خب معمولاً فرید پیاز داغ همه چیز رو زیاد می کنه. میخوام از زبون خودتم بشنوم. شبیه بازجویی شده بود. لبمو تر کردم و گفتم: خب من…تو دارالترجمه بودم که از مهد یسنا زنگ زدن