دانلود رمان آناهیتا باران کن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، درام، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی
نویسنده رمان: آتوسا ریگی
تعداد صفحات: 1033
خلاصه رمان: محمد میعاد مردی با ایمان و خدا دوست است که از همسر خود، طهورا جدا شده و از او یک دختر سه ساله دارد، به خواستگاری آناهیتا میرود و خواستگاری او از آنا زندگی دختر را دست خوش تغییرات میکند…
قسمتی از متن رمان آناهیتا باران کن
به او اطمینان دادم که اصلا برایم گفتن نه سخت نیست. در این سال ها انقدر به مردها نه گفته بودم که برایم مثل آب خوردن شده بود. آنقدر دختر خوشگلی نبودم که زیبایی ام چشم مردها رو کور کند. پوستم زیادی سفید است. چشم های درشت و سبز رنگی دارم. بینی ام نه کوچک است و نه بزرگ کاملا معمولی بود لب پایینم کمی پر است و کمی دهنم گشاد است. البته به صورتم می آمد و ابروهایم آنقدر پر و کشیده نیست.
هاج و واج نگاهش کردم بعد از دو ساعت سکوت و نفس بیرون دادن توصیه پزشکی کرد؟ دست خودم نبود و به صورت ناخودآگاه پشت سرهم و تند تند پلک زدم نمی فهمیدم من اصلا نمی فهمیدمش. چرا؟ چرا امشب این مرد داشت مدام من را مبهوت خودش میکرد؟! متوجه حرفم شدی آنا؟
آنا؟ دوباره همان لحن خودمانی که اگرچه هیچ نرمشی در آن وجود نداشت و اتفاقا جدی و خشک بیان می شد؛ اما جوری که میگفت… چرا اینطور صدایم میزد؟
چرا یک جوری صدایم میزد که انگار من و او… توی دلم خالی شد تازه دو هزاری ام افتاد. برای او برای محمد میعاد همه چیز تمام شده بود من کسی بودم که او متعلق به خودش می دانست. او من را با وجود کارهایی که کردم و با عقایدش نمی خواند با تمام رفتارهایی که ضد باورش بود میخواست همین خود من را همینی که هستم و جلویش ایستاده بودم. اما چرا؟! چرا وقتی اینطور محکم مقابلم کوتاه آمده آن انگشتر
زشت هنوز توی دستش بود؟ چقدر دیگه مونده؟ میخواین برگردیم داخل ؟