دانلود رمان پاییزان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: آزاده احسانی
تعداد صفحات: 701
خلاصه رمان: پلک هایم را به هم فشردم و قطرات اشک از لابلای مژه ها شره کرد… کی آنقدر اشک در چشمانم جمع شده بود؟حرکت قطرات اشک را روی قوس گونه هایم حس می کردم… من کجا شنیده بودم که در خواب تمام حواس غیر فعال هستند؟
قسمتی از متن رمان پاییزان
هـیچ چیز از تو نمیخواستم،من فقط میخواستم در امتداد نسیم گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم تار به تار گره بزنم به اسطوره هاى نارنجى كه هنگام راه رفتن
ستاره هاى واژگانم برایت راه شیرى بسازند میخواستم سر هر پیچ یك شعر بكارم بزنى به موهایت كه وقتى در برابر آینه مى ایستى هیچ چیز جز دستان من بر سینه ات دل دل نكند میخواستم تمام راه با تو باشم نفس بزنم
برایت بجنگم بخاطرت زخمى شوم… و مغرور پاى تو بایستم بر ستون یاد بود شهر…
نشسته بر صندلي راك محبوبم عقب و جلو میشدم سكوت وهم آور خانه با صداي قژ قژ صندلي زهوار در رفته میشكست و من با خودم فكر میكردم چه خوب كه
این صندلي هست تا سكوت مثل قبر سیاه و تاریك من را زنده به گور نكند. ننو وار تكان میخوردم و در تاریكي مطلق به صداهایي كه مثل خوره به جان مغزم افتاده بود گوش مى دادم.. در بین صداها، جیغ بچه ایي توجهم را جلب كرد با اینكه مي دانم توهمي بیش نیست ناخودآگاه از جا پریدم.. همزمان با بلند شدنم از روى صندلى زنگ منحوس تلفن در خانه پیچید و من بي توجه به آن سعي در خفه كردن…
با صداي بوق پیغام گیر به خودم آمدم و صداي عصبي حمید كه فاصله ایي تا فریاد زدن نداشت در گوشم پیچید دیبا ! لعنتي اون گوشي بي صاحاب موندتو بردار جون به لبمون كردي. كدوم گوري هستي كه از دیشب تاحالا گوشیت خاموشه و جواب تلفن خونه رو هم نمیدي؟ دیبا به جان خودت قسم جواب ندي میام اونجا با سرایدار در خونه رو میشكنم میام ببینم زنده ایي یا مردي..!! مي دانستم این كار از حمید بر مي آید مخصوصا وقتي قسم جان مرا خورد یقین پیدا كردم كه دیوانه شده..