دانلود رمان قمصور نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: صبا ترک
تعداد صفحات: 4289
خلاصه رمان: یاسی دختر ظریف و ازار دیده ای که اولش اجباری و از سر ناچاری وارد زندگی خانواده معتمد میشه، فکر میکنه شده زن حاج معتمد سالخورده، ولی ماجرا چیز دیگه ایه، اونی که قراره سرنوشت یاسی رو مورد دستکاری قرار بده نه حاج اکبر که پسرش حاج محراب جدی و لوطیه که همچینم جدی جدی نیست…البته فقط برای یاسی خجالتی خودش….
قسمتی از متن رمان قمصور
داداش… ازت چیزی کم نمیشه که. من تو انباریت موندم، کلفتی زن و بچهتم که میکنم. یهکم فرصت بده جلوپلاسم رو جمع میکنم و میرم… با آن چشمان دریده از نفرت و خشم نگاهم میکند. خوب میدانم این کار در اِزای درآمدن صدایم اس.هه! رفتن؟ زنیکهٔ خراب! فکر میکنی من احمقم؟ آبروم و جلوی کس و ناکس بردی. بذارم مفت بخوری، مفت بگردی؟ پا شو، گم شو بریم محضر.
یا صیغهٔ حاج اکبر میشی یا سرت رو میبرم، پول خونت رو هم میدم که آبروم واس تو زنیکهٔ نره. نیم نگاهی به پشت سرش میکند. حتماً نرگس پشت دیوار است که چنین صدا به سر انداخته. امروز هم شاید اگر حا مهراب نمود از دیوار خانه شان بالا میکشید…. یاد هوارها و تحدیدهایش هنوز تنم را می لرزاند. از حاج بابا خبری نیست. هوا تاریک میشد کمکم. وقت نماز است که صدای یا الله حاج مهراب می آید.
دستاس پر از میوه است و یک نایلون پر از گوشت آورده پای چشمش کبود است و خجالت می کشم نگاهش کنم. سلام، خسته نباشید…لبخند میزند… مونده نباشید یاسی خانم..چه بوی خوبی میاد…خرید ها را داخل آشپزخانه می برد…آن ها شام را زودتر می خورند… بعد از آمدن حاج اکبر از مسجد.. اما یک ساعتی است از او خبر ندارم…. حاجی کجان؟؟؟