دانلود رمان سنگ هم خواهد شکست نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: پلیسی، عاشقانه
نویسنده رمان: شراگیم و زاهده
تعداد صفحات: 807
خلاصه رمان: داستان یه دختری است که باباش خلافکار بوده باباش برای یه ادم کله گنده کار میکرده میمیره دختره رو همون ادم کله گنده میاره خونش دختره 6 سال تو خونه اون ادمه میمونه پسر خلافکاره اراد عاشق دختره میشه ایرج میخواست دختره رو بفروشه پسرش نمیزاره میگه ماله دختره تو یه حادثه با یه پلیسه به اسم دانیال اشنا میشه عاشق هم میشن و……
قسمتی از متن رمان سنگ هم خواهد شکست
چشمای سبزمو کشیده تر میکرد روی تخت نشستم لاک مشکی زدم صدای موزیک تو فضا پخش بود ازاتاق بیرون اومدم زیادی شلوغ بود کسی رو به اون صورت نمیشناختم همه توی سالن جمع بودن جوون ترا توی پیست رقص بودن باقدم های آروم و شمرده به سمت میز پدرم رفتم که ایرج و آرادو تشخیص دادم جلوی میز که ایستادم موهام پشت گوشم زدم وبلند سلام دادم ایرج که سخت مشغول گپ زدن بود با شنیدن صدام بلند شد و سرتاپامو نگاه کرد
پدرم بهم اشاره کرد السا دخترم ایرج جان ایرج بالبخند دستش فشرد قبلا افتخار اشنایی با این خانم زیبارو داشتم لبم کش اومد لطف دارید نگاه گذرایی به آراد کردم شلوار مشکی خوش دوختی باکت اسپرت آبی نفتی پوشیده بودموهای مشکیشو بالا داده بود پایین یقش کمی باز بود وبرق گردنبند صلیب توچشم میزد حس میکردم ازقیل چهرش سردترشده دستمو جلوش گرفتم سلام …آراد بی تفاوت باهام دست داد و سریع دستشو کشید وقتی مطمئن شدم نیست گوشه ی لبم کج شد…
بدم نمیومد کمی تو برجک این همه بی تفاوتیش بزنم -دوست نمی بینم ایرج بهش چشم غره رفت … به اطرافم نگاه کردم … دنبال تارا می گشتم … اون بار متوجه نگاه های آراد به اون دختر شدم … اخماش تو هم رفت … نفسمو بیرون دادم شما نیاوردینش با خودش نیومد ؟؟؟ ایرج خندید … حد و حدود اون دختره در حد این مهمونی نیست …اخم های آراد بیشتر توی هم رفت..خندیدم و چیزی نگفتم … اما به صندلی کنار آراد اشاره کرد بشين السا جان …. روی صندلی نشستم زیر چشمی به آراد نگاه کردم