دانلود رمان بلای جانم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: زیبا ستاری
تعداد صفحات: 591
خلاصه رمان: من هم دخترم،دختری مانند دیگران، اما تو با رفتنت دنیایم را ویران کرده ای، نمیدانم بی تو میشود یانه؟ کسی جایت را می گیرد یانه؟ اما شنیدم می گویند: جای خالی عشق با عشق پرمیشود.
قسمتی از متن رمان بلای جانم
در همون بین که شایان روی زمین افتاده بود و دستش روی بینیش بود خواستم خم شم ببینم چش شده که دانیال دستم رو کشید و با خودش کشون کشون برد . ولی نگاه من به شایان بود وقتی متوجه رفتنمون شد از جاش بلند شد دنبال دوید دانیال من رو به اون طرف جاده برد و در همین بین زیر لب چیزهایی رو زمزمه می کرد که نمی فهمیدم ، می شنیدم ولی نمی فهمیدم چون تمام هوش حواسم پیش شایانی بود که داشت دنبالم می اومد ، وسط جاده داشت میدوید که ماشین با سرعتی اومد و بهش زد .
شایان روی کاپوت ماشین افتاد و از اونجا روی زمین ، غرق در خون بود . دانیال هم باشنیدن صدای ترمز ماشین ایستاد و بهت زده به اون صحنه نگاه کرد . من … من مات بودم ، نمی تونستم حرکتی کنم و برم ببینم چی شده ! پاهام توان حرکت کردن نداشتن نمی دونم چند دقیقه مات و بی حرکت نگاه می کردم که باصدای داد و بیداد مردم به خودم آمدم و با سرعت به طرفش رفتم . مردمی که دورش جمع شده بودن رو کنار زدم ، اشک هام کامله گونه هام رو شسته بودن .
کنار جسم بی جونش زانو زدم و به صورتش می زدم و زجه می زدم که چشم هاش رو باز کنه ولی شایان چشم هاش رو بسته بود و حرکتی نمی کرد ، هیچ حرکتی ! چندین و چند بار صداش زدم ولی اثری نداشت ، شایان چشم های مشکیش رو باز نمی کرد ، وقتی دیدم کاری ازم بر نمیاد سرش رو گرفتم و باصدای بلند زیرگریه زدم ، با آمدن آمبولانس دانيال من رو به زور از کنارش بلند کرد ؛ ولی اومدن آمبولانس هیچ فایده ای نداشت ! شایان تموم کرده بود ! من داغون شدم ، شکستم …