دانلود رمان اگرچه عاشقم نیستی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زهرا_شین
تعداد صفحات: 399
خلاصه رمان: بگذار از اولش بگویم برات … خط به خط عاشق شدم! تو همانی بودی که حروف عشق را یادم دادی . نوشتم عشق , یعنی تو نوشتم مرهم , یعنی تو نوشتم همدم , یعنی تو کمی که گذشت پاک کن لعنتی بی احساسی را به دست گرفتی و گفتی پاک کن … نگاهت کردم … فقط نگاهت کردم و اشک ریختم لعنتی پر غرور من چگونه پاک کنم عشق نوشته هایم را از صفحه دلم بگذارتا جان دارم بنویسم که معنای این جان تویی نخواه که بی جان شوم.
قسمتی از متن رمان اگرچه عاشقم نیستی
وارد اتاقم شدم… نگاهی اجمالی به اتاقم کردم, پوسیده بودم دیگه تو این اتاق … پرده های حریر سفید که یالان قرمز رنگی به طور یه وری روش بود… فرش گرد مشکی با طرح های قرمز که وسط اتاق انداخته بودم… تخت یه نفره
ی مشکی سفید… که با فاصله از دره بالکن گذاشته بودمش… کمد دیواری سفید رنگ که کنارشون میز تحریرم بود… یه میز توالت سفید که روش پر بود ازعطرو اسپره و لوازم ارایشی… یه تابلو عکس بزرگ از خودم روی دیوار که از نیم رخ صورتم بود…
لب ساحل ایستاده بودم و عینک افتابی رو چشمام بود… باد به موهام خورده بود و پراکنده شده بودن… زانوهام رو تو بغلم گرفته بودم و به غروب آفتاب نگاه می کردم… عاشق این عکسم بودم. در و بستم و روی تخت دراز کشیدم. ای خدا!پوسیدم توی این خونه کاش بابا می ذاشت منم به دورهمی که شایان میرفت برم.! حتما خیلی خوش می گذشت.! تو همین فکرا بودم و نگاهم به سقف بود. کم کم چشمام داشت گرم می شد که با صدای مامان چشم های نیمه بستم رو کامل باز کردم. روشنک؟… مادر بیا شام!. اصلا حوصله نداشتم… ولی خب جرعت هم نداشتم بگم نمی خورم…
مامان پوستم و می کند و تا دو هفته همش بهم غذا می داد و می گفت که تو فالن شب شام نخوردی!. هووفی گفتم و از رو تخت بلند شدم.