رمان یاقوت سیاه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، مافیایی
نویسنده رمان: hera
تعداد صفحات: 299
خلاصه رمان: سوین خبرنگاری که برای مجله ش به اوکراین فرستاده میشه و اونجا باید با یه خواننده همخونه شه..کسی که در نقش خوانندهست ولی کسی از اون روی تاریکش که رئیس مافیاس خبری نداره….
قسمتی از متن رمان یاقوت سیاه
نمیدونی که چقد پول بابتش میدن تعداد صفراش توی اون مغذ کوچیکت نمیگنجه ادوارد ماشینشو جلوی پالایشگاه دیدم سریع پیاده شدم چن نفر بادیگارد جلوم بودن لعنت اینقد هول بودم یادم رفته بود که چند نفر و باخودم بیارم
صدای جیغای سوین لرزه به تنم مینداخت از اینکه نمی دونستم اونجا داره چی بهش میگذره ترسیده بودم اره” هيولا ترسیده بود نه به خاطر خودم به خاطر اون بچه… با صدا خفه کن کاره همشونو یه سره کردم
درو با شتاب باز کردم که با چیزی که دیدم خونم به جوش اومد اینقدری خون روی بدن و صورت سوین بود که چهرش غیر قابل شناسایی بود دستامو مشت کردم و جلو رفتم با نور خورشید که به اتاق می تابید نشون میداد که صبح شده یه لباس سفید آدیداس که استین کوتاه بود با یه شلوارک کفش اسپرت سفید و پوشیدم با اشتیاق پایین رفتم ادوارد تو آشپزخونه بود و ماگش دستش بود و با یه ژست سوین کش داشت. روزنامه میخوند با انرژی سلام کردم که نه نگام کرد نه جوابمو داد بادم خالی شده صندلی
روبه روش رو عقب کشیدم و نشستم امروز چه کاره ای ؟
ادوارد یه اخم روی صورتم نشوندم فک نکنم باید برنامه هامو براتون توضیح بدم خانوم ایوانف سوين: منظورت چیه؟ من سوتفاهم نشه برات نمیخواستم دخالت کنم تو کارت ادوارد پس صبحانتونو بخورید و کاری به من نداشته باشین سوین تو خوبی؟ ادوارد ترجیح میدم شما صدام کنین سوین یعنی چی منم نمیفهمم واقعا نه از کارای دیروز نه از الان ادوارد من فقط میخواستم کاری انجام بدم که حالتون خوب بشه ولی الان که میبینم انگار برداشت های نادرستی کردید سوين ممن من د..دوس…