دانلود رمان گاهی باید رفت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: الهه شیدایی
تعداد صفحات: 259
خلاصه رمان: کسی نیست که با جرات بگه من عاشق نشدم ..عشق پیش میاد..یهویی نفوذ میکنه توی قلب و روحت و کالبدتو بهم میریزه…چه عشق بچگی باشه چه جوونی باشه چه پیری..هممون یه روزی عاشق شدیم یا میشیم …ترمه عاشقه .عشق یه طرفه روح و روان آدمو بهم میریزه …ترمه م بهم ریخته … چون بهم ریخته هرکاری بتونه میکنه تا به عشق ناسرانجامش برسه …نقشه میکشه … اما با این نقشه کل معادلات زندگیش بهم میریزه
قسمتی از متن رمان گاهی باید رفت
مادر من تو که از دل من خبر داری چرا ساکت نمیشی ؟ تو دلم داشتم به زمین و زمان فحش میدادم . یه زمانی از خدام بود محمد بیاد خونمون تا من ببینمش . واسم مهم نبود خردم میکنه ، مهم نبود له میشم ، تنها چیزی که واسم اهمیت داشت این بود که ببینمش أما تصميم بود که غرورمو جمع کنم و روی این تصمیمم میموندم هر جور که شده میخواستم بزنم زیرش وقتی محمد و دیدم مثل همیشه نیشم و باز میکردمو حالشو میپرسیدم ولی بحث ، بحث غرور از دست رفتس که باید برگرده .
گر آره خاله – جون اسمشم – سپیدس . سر تا پام آتیش گرفت . دیگه داشتم به اسم سپیده آلرژی پیدا میکردم . از جام بلند شدم بخير آرومی گفتم جمع و ترک کردم . به طرف اتاق رفتم . در اتاق و باز کردم و آروم بستمش . همینکه در بسته شد اشکای منم از چشام پایین اومد . آروم آروم به سمت تختم رفتم و روش دراز کشیدم . سرمو توی بالش فرو کردم و بلند بلند هق هق زدم . . مگه من چیکار کردم که اینطوری میکنه ؟ من که سعی کردم با این قضیه کنار بیام پس چرا باز نیشم زد ؟ چرا نمیزاره راحت باشم ؟
چرا سعی میکنه آزارم بده ؟ باز نابودم کرد . باز خردم کرد . داشتم تیکه های غرورمو جمع میکردم ، چرا نذاشت ؟ چرا همیشه دوست داره سرافکنده باشم ؟ هق هقم بلندتر شد . جیغای خفه میکشیدم . دوست داشتم خفه شم . بمیرم ولی نباشم . بودن تو دنیایی که یکی آرزو شه خرد شی به چه درد میخوره ؟ در اتاق به صدا دراومد . اشکامو پاک کردم و پشتمو به در کردم . جوابی ندادم که باز صدای در اومد . یه لحظه فکر کردم شاید محمد عذاب وجدان گرفته و حالا به خاطر رفعش اومده دم اتاقم تا بگه برم و شام بخورم اما … چه خیال خامی . شاید همچین چیزی و تو خواب فقط میشه دید .