دانلود رمان هلن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، تاریخی
نویسنده رمان: معصومه محبی
تعداد صفحات: 345
خلاصه رمان: هلن دختری که با دوست خانوادگیشون نامزد میکنه ولی قبل و بعد از نامزدی اتفاقاتی میفته که…
قسمتی از متن رمان هلن
راه رفته رو برگشتم اما رادمان نبود.برگشتم به ویلا . چون هیچ کدوم از دوستای هیربد زیاد نمیشناختم یکم معذب بودم … البته به غیر از دخترا . درو پشت سرم بستم.همه نشسته و مشغول بودند . یکی تخمه میشکست یکی تلویزیون میدید یکی با کنار دستیش حرف میزد . من حوصلم سر رفته . هیچکس نشنید.دوباره بلند تر با داد گفتم : اقا من حوصلم سر رفته . همه ساکت شدند و نگاهم کردن . کنار نهال نشستم و به بقیه نگاه میکردم. نگاهم روی رادمان ثابت موند. خم شده بود و آرنجاشو گذاشته بود روی زانوهاش و سرشو بین دستاش گرفته بود …
تو فکر بود یا سرش درد میکرد ؟ نگاهمو گرفتم به هیربد نگاه کردم. با مهسا حرف میزد. از هیچ کدوم آبی گرم نمیشه … بابا من حوصله ام سر رفته … مگه اومدیم بشینیم فقط ؟ همه رو به دور از نظر گذروندم و رسیدم به پریناز . خیره به رادمان نگاه میکرد.از اونجایی که حس ششم قوی کار میکنه حدس زدم که به خیرایی هست … حس ششمم قویه وگرنه منو چه به حرف در آوردن واسه اینا والا ! رادمان : زیرشو کم کن سر نره ! پوزخند زدم و گفتم : نمکدون … بلند شین به کاری کنیم مگه اومدیم بشینیم ؟ بابک جرات حقیقت بازی کنیم ؟ نهال و باران زودتر موافقت کردند.بقیه هم زود اعلام کردند که بازی کنیم بابک بلند شد و یه بطری آورد.
دور هم نشستیم، بابک بطری چرخوند.سرش به آبتین و تهش به مهسا افتاد . مهسا: جرات یا حقیقت ؟ آبتین: حقیقت مهسا لبخند شیطونی زد و پرسید : نهال چندمین دوستته ؟ساکت به آبتین خیره بودیم.منتظر بودیم چیزی بگه . آبتین آب دهنشو قورت داد و گفت : ششمی نهال به جیغ بنفش کشید و دست مشت شدش کوبید به بازوی آبتین . نهال : مگه نگفتی اولیشم ؟ هان ؟ … منو بگو حرفتو باور کردم … پسره … با قهر روشو برگردوند و به بطری خیره شد.معلوم بود بغض کرده . تو دلم کلی مهسا رو فحش دادم … اینم سواله آخه ؟ آبتین عشقم برات توضیح میدم .