دانلود رمان معشوقه پرست نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
نویسنده رمان: کیمیا ذبیحی
تعداد صفحات: 2424
خلاصه رمان: لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی بانوی ایرانی، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحه اش، بوی خون به مشام میرسد
قسمتی از متن رمان معشوقه پرست
دردسرسازه پسرجان. دردسرساز! همین نوشتن ها و گفتگوها آشوب به پا میکنه. حواستون به کارهاتون باشه. بله حتما. مجله که یک کار فرهنگیه و مختص بانوان، مطمئنم حواس هردو نوهتون هم به مطالب تحریری هست. به سمتم چرخید و نگاه کوتاهی به من انداخت. راستی، شعرتون رو خوندم. الان بهم نشون دادن. خیلی… زیبا بود. خدای من، شعر را خوانده بود؟ اصلا… اصلا مهران چرا شعر را همراه خودش
آورده بود؟ انگار که نمره الفی در کارنامه ام گرفته باشم و او در نقش پدر، اشتیاق نشان دادن افتخار دخترش را داشته باشد! اگر آقابزرگ شعر را میخواند… بیشک بوهایی میبرد! با شنیدن صدای آقابزرگ، نفس در سینهام حبس شد. کدوم شعر باباجان؟ شعری نوشتی مگه؟ نگاهم بین آقابزرگ و یوسف چرخید. انگشتانم درهم گره خوردند و دستم را در دامنم پنهان کردم. یه غزل برای دست گرمی بود آقابزرگ. چیز خاصی نبود.
صدای مردانه و لحن آرامش، در گوشم پیچید: خوابی و از چشم بیمارم گریزانی همیشه، میروی با اینکه میگفتی که میمانی همیشه… معشوق چنین شاعری بیشک باید دیوانه باشه که پا پس بکشه. باخجالت سرم را پایین انداختم که آقابزرگ مخاطب قرارم داد: اینهم یه بیت از شعر تو بود؟ خیلی خوبه که باباجان. از حفظی؟ برای من هم بخونیش. بااسترس لبخند لرزانی روی لب نشاندم. حفظ که نه… ولی یه چندبیتش رو از برم. فنجانش را بالا آورد و با شادی گفت: پس بخون برامون! یوسف به دنبالش گفت: