دانلود رمان مار ماهی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: پلیسی، عاشقانه
نویسنده رمان: nazy.8
تعداد صفحات: 184
خلاصه رمان: یک نفوذی، دو پسر… هر کدام وظیفهای دارند. شباهت بین آن دو چیست؟ چگونه معما را حل کند؟ معمای حذب سیاسی! آیا حلش را به زمان واگذار کند یا خودش وارد عمل شود؟ چگونه میتواند ثابت کند؟ ثابت کند؟ چه چیزی را؟!این که گناهکار نیست؟ این که پاپوش است؟ این که عاشق است؟!
قسمتی از متن رمان مار ماهی
گذر زمان در جایی که هیچکس و هیچ چیزی نیست ، خیلی کنده و همینه که آدم رو دیوونه میکنه ! شاید اگه کسی بود ، تحمل بازداشتگاه آسون تر می شد. با وجود اتفاقات اخیر ، سرم پر از سوال های بی جواب شده بود ؛ افکار مزخرف نمی ذاشتن که آسوده چشمام رو ببندم و بخوابم . دو سال پیش هنگام ورود مارماهی عرفان در حالی که قاشق رو به دهنش فرو می برد گفت : خب چند سالته ؟ وحشیانه به چشماش خیره شدم ؛ ثانیه ای بعد سری تکون داد و گفت : آهان …
مثل این که ما برای یه چیز دیگه ای قرار گذاشتیم … نه ؟ عرفان با دهن پر گفت : هوم ؟ آهان … صد در صد . سری تکون دادم و گفتم : خب ؟ با نگاه سوالیش بهم فهموند که هنوز نگرفته. دستم رو روی میز کوبیدم و با صدایی که با تهدید بالا رفته بود گفتم : پولام ؟ عرفان دستپاچه دوغش رو سر کشید و گفت : ببین ، مارماهی ! با دستمال دور دهنش رو پاک کرد و ادامه داد : به پیشنهاد دارم برات … مطمئناً به سود هر دوتامونه . یه ابروم و بالا دادم و گفتم : خب ؟ عرفان بعد از درخواس صورت حسا خب به جمالت …
خودت میدونی ما تیم خوبی هستیم ؛ فکر کنم با وجود هوش بالات ، تا الان فهیده باشی که چی ازت میخوام ابروم رو پایین دادم و لبخندی که نشان از پیروزی من بود گفتم : درخواست همکاری ؟ سر تکون داد و چهارتا تراول پنجاهی روی میز گذاشت. همون طور که کتش رو می پوشید ، بهم لبخندی زد. گفت: منم کیفم رو برداشتم و جلوتر از عرفان راه افتادم. لحظه ای به عقب برگشتم؛ لبخندش رو پررنگ تر کرد و به پاهاش سرعت بخشید .