دانلود رمان دزدیدمت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_صحنه_دار
نویسنده رمان: نیاز بانو
تعداد صفحات: 461
خلاصه رمان: نیاز دانشجوییه که عاشق استاد خوش گذرونش میشه و برای اینکه با اون باشه تصمیم می گیره …
قسمتی از متن رمان دزدیدمت
وارد شدیم و به سمت میز آخر سالن حرکت کردیم که صدای با ناز باعث شد سرجامون بایستیم . برگشتیم که دختر قد بلندی دیدم که با خوشحالی به سمتمون میاد . مانتو بلند پوشیده بود و شالشو ازادانه روی سرش انداخته بود . آرایش ملیحی داشته و این قشنگ ترش کرده بود . بهمون رسید و با نیش باز و صدای بلند گفت : اهی عزیزم..چه عجب اینجا دیدمت … دستشو به سمت آهی دراز کرد . زیر چشمی به آهی نگاهی انداختم که لبخندی زد و دستشو گرفت …
سلام الناز جان كم سعادتی از ما بوده … با همون نیش باز خواست چیزی بگه که چشمش بهم خورد .ابروهاشو بالا داد دوست هستن ؟ اهی دستشو دور کتفم انداخت و با لحن شادی گفت : همسرم هستن . دزدیدمت دستشو به نشونه ی معرفی به سمت الناز دراز کرد : الناز زمانی دختر مهندس زمانی شریک ما در پروژه خورشید … اسم این پروژه رو قبلا چند باری ازش شنیده بودم . منو به خودش نزدیک تر کرد : همونطور که گفتم همسرم نیاز … یعنی بیشتر از این نمی تونستم خوشحال بشم . عین خل و چلا نیشم شل شد و دستمو به طرف الناز گرفتم خوشبختم خانم زمانی … با اکراه سرانگشتای دستشو تو دستم گذاشت و همچنینی گفت .
به درک ! با همون نیش شل به طرف آهی برگشتم . اهی بالبخند تو چشمام زل زد . نمیدونم چی دید که لبخندش عمیق تر شد و دستمو تو دستش گرفت . رو به الناز گفت مزاحم شما نميشيم الناز خانوم …الناز دوباره گفت : اتفاقا با بابا اومديم ناھار… آھی لبخندی زد : جدی؟ چرا زودتر نگفتی يه سلامی بھشون بديم . الان بريم احتمالا بابا منتظرمه اخه گفته بودم با تلفن کار دارم… و خودش جلوتر از ما حرکت کرد