دانلود رمان تو را باور دارم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زهرا زارع
تعداد صفحات: 722
خلاصه رمان: من ساحلم دختری از جنس حوا با دلی شکننده و جنسی لطیف مثل همه دختران سرزمینم و
شاید تنها یک فرق بارز با بقیه دارم که باعث شده دیگران مرا از خود جدا بدانند. گرچه من آن را تنها یک تفاوت کوچک میبینم دست چپم مادر زاد انگشت شست ندارد.. همین تفاوت همه زندگیم را بهم ریخت.. چقدر دلم میشکست وقتی سینا و سامان( برادرانم ) در عالم بچگی مرا به سخره میگرفتند. چه انتظاری از بقیه داشتم وقتی دائم مادرم از حضورم اعلام نارضایتی میکرد. در مدرسه هم همیشه دستم را زیر آستین هایم پنهان میکردم .
قسمتی از متن رمان تو را باور دارم
اینجا چه خبره؟مرتیکه با اون چیکار داری دستشو ول کن … صدای امیر بود با خوشحالی نگاهش کردم. به موقع رسیده بود پسر مزاحم دستم را ول کرد و پا به فرار گذاشت. نفس عمیقی کشیدم خدا را شکر به موقع رسید.حالتون خوبه؟با صدای تحلیل رفته گفتم:ممنونم
داشتم با ماشین از اینجا رد میشدم .اتفاقی دیدمتون بفرمایید با ماشین میرسونمتون. ممنون خودم میرم. میدونید که صورت خوشی نداره…. و ادامه ندادم.
عصبی دستی به موهایش کشید و گفت پس آروم پشت سرتون میام تا خونه برسید . چیزی نگفتم و راه افتادم .این میان سنگینی نگاهش را برخودم احساس میکردم و گر میگرفتم .قلبم تا حدودی نا آرام میشد. تا حالا کسی اینطور حمایتم نکرده بود. حس نگرانی اش برایم خوشایند بود. به خانه رسیدم و در را با کلید باز کردم. این وقت ظهر جز مادر کسی خانه نبود ومیدانستم اوهم خواب است. بی سرو صدا به اتاقم رفتم بعد از تعویض لباس و خوردن ناهار به اتاقم برگشتم .تا استراحت کنم حسی مرا وادار به نگاه کردن از پنجره اتاقم کرد. پرده را کنار زدم. نگاهم به پنجره خانه روبه رویی دوخته شد.
یعنی همان خانه امیر و خانواده اش ،مشغول دید زدن
بودم که امیر کنار پنجره آمد و مستقیم به پنجره اتاقم چشم دوخت .لبخندی زد و من از خجالت آب شدم. پرده را انداختم و سریع روی تختم دراز کشیدم. قلبم به شدت می تپید .خودم را سرزنش کردم. دختره احمق از پنجره نگاه کردنت دیگه چی بود آخه؟حالا چه فکری پیش خودش میکنه؟ هر کاری کردم بخوابم موفق نشدم .لعنت به این لحظه ها.. کتاب به دست مشغول خواندن شدم. ولی باز هم نمیتوانستم تمرکز کنم.
