رمان خشم سرد نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: مشیانه
تعداد صفحات: 209
خلاصه رمان: حامد قرار بود جای همهی نداشته هامو پر کنه، جای برادرش محمد رو… قرار بود هوای عشق برادرش از سرم بیفته ولی من از خودش بریدم چون عشق هیچ وقت از دل آدم نمیره. اما این معنیش نبود که خائن من بودم. یه نفر زودتر جای منو تو قلب حامد پر کرده بود. یه نفر زندگیشو روی آوار زندگی من ساخته بود. حالا من میرفتم تا خودمو از نو بسازم…
قسمتی از متن رمان خشم سرد
خیلی کثافتی! جلوی یک زن پا به ما آدم نیم رخ هیکلشو نگاه نمی کنه. از پشت سر نگاهش کردم. آدم حامله هم بشه مثل تو خوشگل حامله بشه. هیکلت خیلیم قشنگ. ابروهاشو بازی داد که یعنی به واقعیت حرفم واقفه. به در اتاق ضربه ای خورد و نسرین سرشو آورد داخل. آبجی مامان و بابای حامد اومدن. همه موهای اتو شدم رو یه طرف روی صورتم ریختم و از اتاق بیرون رفتم. خطاب به نسرین گفتم: حامد کو؟ تو اتاقه. با کراواتش درگیره.
در حالی که به سمت در سالن می رفتم گفتم: برو صداش بزن بگو مامانش اینا اومدن. هم زمان که مهرشاد از سرویس بهداشتی خارج شد در سالن رو باز کردم. با مامان جون و باباجون روبوسی کردم. مامان جون چند ثانیه ای دستم رو با ذوق توی دستش نگه داشت. انگار باید حرف دیگه ای می زدم. ولی من فقط لبخند زدم و قربون صدقش رفتم. در حینی که بهشون خوش آمد می گفتم، مهرشاد و ماری هم ازشون استقبال کردن. به در اتاق حامد نگاه کردم و زیر گوش مهرشاد غر زدم.
نسرین رفت حامدو بیاره خودشم گویا درگیر کراوات شد. مهرشاد خندید و نسرین و حامد با هم از اتاق بیرون اومدن. حامد که کنارم ایستاد دستشو محکم فشار دادم تا لبخند واقعی تری بزنه. از ظهر خسته بود. حتی گفته بود نمیشه یه شب دیگه سالگرد بگیریم؟! منظورش سالگرد مراسم عروسی بود. ولی می دونست که من سالگرد عقدمون رو دوست دارم جشن بگیرم. عروسیمون زیادی نچسب بود. از سمت طایفه حامد کسی نبود چون مادرش به خاطر اینکه صبر نکرده بودیم تکلیف پسر بزرگش معلوم بشه از دستمون دلخور بود و کسی رو دعوت نکرده بود.