رمان بی تو نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، غمگین
نویسنده رمان: فاطمه درخشانی
تعداد صفحات: 2015
خلاصه رمان: داستان در مورد دختری به نام مهتابه ، که با پسری به اسم امیر عباس دوست میشن ، امیر عباس چندباری به خواستگاری مهتاب میره ، اما هر بار به دلیل شرایط بد مادیش جواب منفی میشنوه ، تا اینکه شب نامزدی مهتاب با پسر عموش با هم قرار فرار میذارن و فرار میکنن ، اما متأسفانه فردای همون روز خانواده ی مهتاب اونا رو پیدا می کنن و مهتاب و عقد پسر عموش میکنن پسر عمویی که از همون بچگی عاشق مهتاب بوده و اون و بشدت دوست داشته
قسمتی از متن رمان بی تو
که باعث این شده بود که مرتب از من سوال هایی بپرسن ، حتی خود هم جوابی براشون نداشتم . مثلا چرا بابا بیدار نمیشه ؟ چرا همه اش خوابیده ؟ اگه نمرده چرا مثل قبل حرف نمیزنه ، غذا نمیخوره ، راه نمیره . . اونقدر از این سؤالها می پرسیدن که بعضی…. وقت ها مجبور میشدم سرشون داد بزنم و به زور بفرستمشون توی اتاق شون
که پرستار به همراه زن عمو توی اتاقش بودن و من هم.
حسابی خسته شده بودم، روی تخت دراز کشیدم و گوشیمو برداشتم تا ببینم از مهسا پیام دارم یا نه ؟ همین که نتم رو روشن کردم ، دیدم توی واتساپ از یه شماره ی ناشناس پیام دارم، سریع رفتم سراغ واتساپم و دیدم از امیر عباس پیام دارم، از طرفی اونقدر ازش متنفر شده بودم که دلم نمی خواست پیامش و باز کنم ، از طرفی هم دل احمقم اونقدر داشت بی جنبه بازی در می آورد که بلاخره طاقت نیاوردم و رفتم سراغ پیامش ، یه عکس و پیام داشتم ، لعنتی لابد باز برام عکس از معشوقش فرستاده بود…
عکس و دانلود کردم و با دیدن قیافه ی خودش که رو به دوربین با یه لبخند ، دستشو به حالت خداحافظی بالا برده بود، سریع رفتم سمت پیامش من دارم برای همیشه میرم، دیدار به قیامت مهتاب : هر چند میدونم ، دیگه اون آدم سابق نیستی و من برات ذره ایی مهم نیستم، اما من مثل تو نامرد نیستم و تا دنیا دنیاس می خوامت و بهت فکر میکنم ، عشقم و لعنت به اون کلمه ی عشقم، انگار کنار دستم نشسته بود و داشت توی گوشم میگفت ، دوست دارم عشقم ، دلم برات تنگ شده عشقم …… متنفر بودم از این کلمه انگار بعد از خوندنش توی برزخ بلاتکلیف مونده بودم ، نه می تونستم فراموش کنم و نه میتونستم دل بکنم خیره به عکس امیر عباس بودم که زن عمو اومد توی