دانلود رمان ازدواج جنگی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، مذهبی، اجباری
نویسنده رمان: زهرا علیپور
تعداد صفحات: 218
خلاصه رمان: السلام علیڪ یا صاحب الزمان علیهالسلام پونه، به عنوان پرستار داوطلبانه راهے مناطق جنگے در جنوب میشه. اونجا با یکے از بدترین دشمنانش یعنے مافوق بسیجے مواجه میشه و از شدت بدشانسے هردوشون طے یڪ اتفاقے گم میشن. این گم شدن باعث میشه که مافوق بخاطر تعصباتش و مسئله محرم نامحرمی، از پونه بخواد که با اون ازدواج اجبارے کنه
قسمتی از متن رمان ازدواج جنگی
با ناراحتی کفش هایم را از پایم خارج می کنم و روی تخت مینشینم. مادر با عصبانیت نزدیکم می شود.آخه چرا بازم برخلاف گفته من عمل کردی؟ مگه قرار نبود امروز بری خونه خاله اینا؟ پلک هایم را می مالم و با صدایی که سعی می کردم بلندتر از حد معمول نشود، می گویم.مامان تا کی می خوای منو مجبور کنی برم خونه خاله؟ من واقعا تمایلی برای رفتن به اونجا ندارم پس ازت خواهش می کنم دیگه اصرار نکن.
مگه دست خودته؟ یادت که نرفته یک ماه پیش چه اتفاقی افتاد؟ پوزخندی می زنم. بله یادمه، خوبم یادمه . دقیقا یک ماه پیش که بابا زنده بود قرار بر این شد که من با سعید ازدواج کنم ولی خب الان نه بابا نیست و نه من اون ادم سابق. مامان با حرص روی تخت می نشیند. منظورت چیه دیگه اون آدم سابق نیستی؟ بخاطر خستگی امروز و بعد از آن هم غرغر های همیشه مامان یهو بهم میریزم و با اخم رو به مامان می گویم…
مامان جان چرا اینقدر اسرار داری من از این خونه برم؟ من با سعید ازدواج نمیکنم چون علاوه بر این که ادعای عاشقی برای من داره با صدتا دختر دیگم میپره و براشون شعرای شاملو میخونه. پس لطفا دیگه نه شما و نه خاله اصرار نکنین وگرنه مجبور میشم هرچی میدونم از این آقا سعید رو کنم و آبروشو ببرم.. مامان با اخم سمت در اتاق می رود. واقعا ازت انتظار نداشتم.. میخندم و هیچی نمی گویم. مامان هم پس از کمی مکث با عصبانیت از اتاق خارج می شود و در را بهم می کوبد.