دانلود رمان آرام نسخه کامل پی دی اف، اندروید،آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: راضیه درویش زاده
تعداد صفحات: 602
خلاصه رمان: رمان در مورد دختری به اسمِ آرامِ..که تو سن ۲۲سالگی ازدواج کردِ یه پسر دارِ شاخِ شمشاد و یه شوهر که بی گ*ن*ا*ه باید تاوان بده..میپرسید تاوان چی!؟ نه خو خیلی ضایع اس الان بگم خودتون بعدا
میفهمید..فقط میگم که من میخوام همراه شما ۴مرحله از زندگیِ آرام رو بگذرونم..یه مرحله جوونیش که زیاد در موردش حرف نمیزنم ولی وقتی به مرحله بعدیش میرسه…
یعنی مرحله ۳۴سالگیش به عقب برمیگردِ و اتفاقات افتاده رو مرور میکنه یه مرحله میان سالیش که بیشتر در مورد پسرش صحبت میکنه و موضوع جدید و هیجانی که واردِ رمان میشه و یه مرحله پیریش که مرحله میان سالیشو تو مرحله پیری توضیح میدم یعنی یدفعه از ۳۴ سالگیش میره به ۷۴سالگی ولی تو این زمان داره تمام اتفاقات این چند سالِ اخیر رو واسه نوهاش میگه ..
قسمتی از متن رمان آرام
خودمو از روی دیوار تراس به پایین خم کردم:بله خان جون… خانجون با دیدنم زد تو صورتش:ذلیل مرده درست وایسا نیوفتی بدبختمون کنی از لحنش خندام گرف با دیدن خندام گُر گرف و جیغ زد:یلداااااااا بیا این چش سفیدو ببر اونور حالا میوفته یه جوو حرف میزد انگار بچه ام با خنده سرجام وایستادم:بیا خانجون انقد جیغ نزن هنجر خوش صدات میگیره مامان با نگرانی از خونه زد بیرون:چی شدت خانجون!!
خانجون عصبی گف:به این ذلیل مرده بگو هزار بار بهش گفتم اینجوری خودتو وا نده رو دیوار تراس مامان با اخم گف: تو دوباره آتیش سوزندم مظلوم گفتم: بخدا الکی داد میزنه کاری نکردم خانجون متعجب گف:تو کاری نکردی!!؟؟ با خنده گفتم:نه شما الکی جیغ زدید وگرنه بچه که نیستم بیوفتم… خاله نگاهی به خانجون انداخت ولی سریع برگشت سمته آرشان لبخندی زد با بغض گف:بالاخره اومدی آرشان بالاخره دلت تنگ شد آرشانم بالا خره آیدا اجازه داد بیای دیدنِ مادر پدرت
و بلند بلند گریه کرد.
آرشان محکم خاله رو بغل کرد..خاله مثل بچه ی تو بغله آرشان گریه میکرد و کمرشو نوازش میکرد:آروم مامان
آروم من اومدم دیگه هیچوقت هم نمیرم قول میدم بخدا دیگه تنهاتون نمیذارم خاله با چشمای اشکی با عجز گف:قول میدی آرشان امیر لبخندی زد اشکای خاله رو پاک کردونشو آروم بوسید:قول میدم قولِ قول خاله لبخندی زد:بیا بریم داخل بیا که کلی حرف دارم واست