رمان تاریک ترین وسوسه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: دنیل لوری
تعداد صفحات: 1989
خلاصه رمان: زمانی یک پیشگو به میلا گفته بود، مردی را پیدا خواهد کرد که نفسش را بند می آورد. و از گفتن اینکه این دقیقا وقتی خواهد بود که او برای زندگیش در حال فرار است، خودداری نموده بود. میلا همیشه کاری که از او انتظار می رفت را انجام داده بود، لباس مناسب می پوشید، با پسران مثبت و درسخوات قرار می گذاشت و سوال نمی پرسید. نه در مورد غیبت های پدرش یا در مورد اصرار پدرش مبنی براینکه میلا پایش را در زادگاهش، روسیه نگذارد.
قسمتی از متن رمان تاریک ترین وسوسه
کلمات زمزمه شده با نیرویی مقاومت ناپذیر از اعماقم بیرون
رانده شدند. تاریکی اونجاست … و دیگه هیچ چی… این حرف فضای بین مان را سنگین کرد، و در چیزی به و تاریکی قیر غوطه ور شد. ضخامت دوباره به داخل تونلی مکیده شدم با صورتی کثیف و چتری های ناهمواری که خودم را بریده بودم زیر میز پدرم مشغول خواندن ادگار آلن پو بودم
پاپا غافل از اینکه در نزدیکیش ،بودم داشت با خانم مارتا معلم دوران کودکیم صحبت میکرد.
او نگران دوستان خیالی و نداشتن دوستان واقعی، درون گرایی و بی علاقگیم به کارهای مدرسه بود. فکر میکرد مشکلی دارم. من هم همین فکر را میکردم. من هم همین فکر را میکردم این کلمات مثل یک مار درونم پیچیده و به آرامی نیشش را باز می کرد و همان طور که سالها میگذشت زهر خود را به آرامی پخش می کرد. زهری که مرا برای پذیرش در تنگنا قرار داد…
هاله ای قدرتمند شاید حتی خطرناک هم دور شانه هایش قرار داشت. قیافت آشناست قبلا همدیگه رو ملاقات کردیم؟ می تونی اسمت رو بگی عزیزم؟ باید میبردیش بیمارستان… او تجسم جنگ بود با کت و شلوار گران قیمت مشکی بدون كروات و کت می دانستم کتش همانی است که الان پوشیدم انگار میتوانست خیره شدنم را حس کند، نگاهم را گیر انداخت. میل به برداشتن نگاهم آنقدر قوی بود که زیر پوستم می خارید. انتظار داشت همین کار را بکنم.