دانلود رمان پا قدم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: یگانه اولادی
تعداد صفحات: 204
خلاصه رمان: داستان درمورد زن جوانی به اسم آلاست که در بیست و سه سالگی با تو دلی که با پاقدمش همه ی زندگیشو بهم ریخته، سردرگم مونده… و سعید که در همه جا و هر زمان باید حواسش به آلا باشه تا به خودش و بچه ی توی شکمش آسیبی نرسونه..
قسمتی از متن رمان پا قدم
سرش را بلند کرد و با دیدن چهره ی سعید سریع و دستپاچه سلام کرد . او هم فقط به تکان دادن سرش در جواب او اکتفا کرد … اشکان را گرفت و روی صندلی مخصوسش قرار داد و آلا هم کنارش در پشت جا گیر شد … توی راه هم همچنان فکرش درگیر اتفاق صبح بود که اخرش صدای سعید هم درآمد : بالاخره که همه میفهمن ! با تعجب و سوالی نگاهش کرد : چیر ؟ ارنجش را به شیشه تکیه داد و با یک دست فرمان را چرخاند : اینکه به زودی قراره با هم ازدواج کنیم … ضربان قلبش با این جمله بالا رفت …
دستش فوری به شالش بند شد … چرا این کابوس لعنتی تمام نمیشد ؟ لحظه ای به سمتش بر میگردد : پس بی خودی ذهنتو درگیر به مشت فکر بی سر و ته نکن … راست میگفت … افکار مردم چه اهمیتی داشت ؟ حالا که او همه چیزش را به تاراج گذاشته بود چه اهمیتی داشت که مردم درباره اش چه فکری بکنند ؟ بهش استامینوان دادی ؟ گیج میپرسد : به کی ؟ از خنگی اش حرص میخورد : به بچه … بچه ؟ چرا نگفت اشکان ؟ قبل از واکسن باید بهش قطره میدادی که اگه تب کرد زیاد درجه اش بالا تره … خجالت زده می گوید : نمیدونستم … سر تکان میدهد برایش که یعنی دیگر هیچ امیدی بهت ندارم …
کنار اولین داروخانه می ایستد و قطره میخرد و همانجا به دهان اشکان میکند …. از این بی دست و پایی و حماقش جلوی این مرد خجل زده میشود … قبلا ها هم بی دست و پا بود … قبلا ها هم به دیگران تکیه میکرد ولی تا این حد ضایع نبود … تا این حد چلمن نشان داده نمیشد … به شدت از خودش بدش آمده بود … ازینکه جلوی این مرد ضعف هایش را یکی پس از دیگری بروز میداد راضی نبود … چیزی نگذشت که جلوی خانه ی بهداشت ترمز کرد … الا مثل جوجه اردک از ماشین پیاده شد و پشت سر سعید راه افتاد … این روزها او جلو بود و خودش دنباله رو …