دانلود رمان وقتی پاییزم بهار شد نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: ملیحه بخشی
تعداد صفحات: 640
خلاصه رمان: نفس جلالی که برای فرار از عشق پسرعمه ی محجوبش در دام مردی به نام جمشید مرویان می افتد و با ازدواج با او که به بیماری شکاکی دچار است فصل جدیدی از دردسر و مشکلات برایش فراهم می شود، حالا بعد از یک سال او به جرم قتل همسرش در زندان است و باید دید روزگار چه تقدیری برایش رقم میخورد
قسمتی از متن رمان وقتی پاییزم بهار شد
با مشت ولگد به جون زنگ و در خونه افتاده بودم، همیشه اینجوری بودم شادی و انرژی زیادی ذخیره داشتم که پشت یک در بسته همراه با عجله ی نهفته ام آزاد میشد، یا شاید منفجر میشد …. یکدفعه یادم اومد امروز کلید برداشتم ، سریع درکیفم را باز و دستم را تا تهش فرو بردم واز لابه لای حجم زیاد و به هم ریخته ی وسایل داخل کیفم بالاخره کلیدم را کشف کردم و بریونش کشیدم. در را که باز کردم در خانه را محکم به هم کوبیدم و ریز خندیدم….
میدونستم الان صدای یه نفر نفر بلند میشود. کتونی هام را روی هوا پرتاب کردم و در کمال تعجب دیدم که معترصی به کارهایم پیدا نشد. پس بلند و سر خوش داد زدم… مامان…. مامان…. مامان…. و توی خانه مثل ارواح سر گردان راه افتادم و اسم مامان رو مانند اپرا خواندم که ناگهان نازنین با موهای برق گرفته اش و چهره ای که از عصبانیت سرخ شده بود از در اتاقش بیرون آمد… دست به کمر زده بود…
آخه تو چته ؟ چرا خودت رو به یک دکتر نشون نمیدی ؟
او حرص میخورد و من لبخند ژکوندی گوشه ی لبم سنجاق کرده بودم. در رو که شکستی ؟ بس نبود حالا چرا اینقدر داد میزنی… ؟ دی اکسیدکربن ! نفس مصنویه ! دم و بازدم…. ! با همون لبخند حرص در آور گفتم:نفس هستم نفس! اسم منو یاد بگیر ! برای آینده ات خوبه… و در جواب نگاه طلبکارش که با اخم همراه بود، گردن کج کردم خب خسته ام ،گشنه ام ، اصلا تعطیلم…