دانلود رمان همبستر خاطرات نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: نسرین
تعداد صفحات: ۱۶۵
خلاصه رمان: ما انسان ها گاهي عجين خاطرات ميشيم
با خاطرات زندگي ميكنيم و حتي خاطرات می شيم اري ما با خاطرات زنده می مانيم و گاهي قرباني می شويم
و اينگونه انسان موجودی عجيب می شود
قسمتی از متن رمان همبستر خاطرات
خانم بزرگ سراسيمه به مطبخ رفت كنجكاو شدم ببينم چه خبري شده است واقعا تاحالا چنين موردي رو نديده بودم. پشت پنجره اشپز خانه رفتم و فالگوش وايسادم.
ببين شهربانو ميدونم رازي رو كه تو دو ساله تو دلت پنهون كردي الانم به خاطر اون به خاطر ابروت و بيشتر از همه به خاطر جون فاطمه امشب از اينجا برو. خانم كوچيك شكه شده بود رنگش سفيدي شد خانم بزرگ دستاشو گرفت و گفت :جون فاطمه رو بردارو برو
امشب بروبراي هميشه من امانتي فاطمه رو حفظ ميكنم
حتما بدست صاحبش ميرسونم تو فقط برو شهر بانو برو….. خانم بزرگ با عجله از مطبخ بيرون زد. خانم كوچيك سرخورد روي زمين نشست ميدونستم يه چيزي تو اين ماجرا درست نيست ترس تو چشماي خانم كوچيك به حدي بود كه در همون نگاه اول خودشو نشون ميداد غذاي فاطمه سوخت دود سياه مطبخ رو پركرده بود و همچنان خانم كوچيك روي زمين خون گريه ميكرد و زير لب زمزمه ميكرد خدايا كمكم كن.
فردا صبح خبر اوردن خانم كوچيك و فاطمه رفتن يك هفته تمام اهالي روستا و عمارت به دنبال خانم كوچيك و فاطمه گشتند اما انگار قطره ابي بودن كه در اقيانوس بيكران رها شدند. ارباب جوان بشدت پيگر بود كه خانم كوچيكو پيدا كنه و اين تعجب اهالي عمارت برانگيخته بود بعد از چند روز ديگر مشخص شد تعدادي از اسناد گم شده و خاتون اين ماجرا رو به خانم كوچيك نسبت ميداد و ميگفت اون اسنادو دزيده است. فرار خانم كوچيك محفل هر مجلسي شده بود . اما در اين ميان خانم بزرگ با خونسردي به بازي كه درست كرده بود نگا ميكرد
