رمان هبه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: آذین بانو
تعداد صفحات: 732
خلاصه رمان: هبه دختری که بخاطر نجات جانِ برادرش قرار دادی رو قبول میکنه که به قیمتِ تمام زندگیشه… زندگی با امیر حسامی که تلاش میکنه آزارش بده…..
قسمتی از متن رمان هبه
همیشه همین بود محمد را بیشتر از همه دوست داشته حاضر بود هر کاری برایش انجام دهد اسما نگران نگاهش کرد هبه جان تو نمیشناسی حسام رو عزیزم اخلاقش خاصه کنار اومدن باهاش سخته هبه مهربان نگاهش کرد تصمیمم رو گرفتم اسما نمیخوام سالها بعد خودمو سرزنش کنم برا برادرم میشد کاری انجام بدم و انجام ندادم. فردا، پس فردا میان خواستگاریم، باید تا قبل از دهم به حاج احمد جواب بدم نمیخوانم کسی بفهمه شلوغ بشه. پس لطفا چیزی نگید.
اسما لب زد خودتو دستی دستی داری بدبخت میکنی چطور محمد برسه به عشقش تو باید بری دیوونه نگهداری کنی
پدرش تشر زد اسما…والا بخدا هبه زندگی نداره؟ دل نداره؟ همش محمد ،محمد اگه محمد بود بخاطر هبه این کار رو میکرد؟ هبه به رویش لبخند زد نگران نباش اسما در حال حاضر اولويتم محمد محمد مشکلش حل بشه خنده میاد رو صورت هممون اسما کلافه پدرش را نگاه کرد
نمیتونم قانعش کنم خودشم که نمی فهمه شما هم چون با محمد وسطه اولویت اولتون میشه محمد پدرش زیر لب لا اله الله آله ی گفت و بیرون رفت. گوشی پدرش که زنگ خورد اسما با دیدن شماره نگران گفت حاج حميد پدرش را صدا زد و گوشی را به دستش داد. از صحبت های پدرش و تعارفش برای آمدن می دانست که در مورد چه موضوعی صحبت می.کنند نه استرس روبه رو شدن با خواستگارها را داشت نه جوابش منفی بود. پس جای نگرانی هم نداشت.