دانلود رمان دروغ شیرین نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: saghar_saparrow
تعداد صفحات: ۷۰۳
خلاصه رمان: آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی کرده بود ازدواج میکند . آناهید افسرده شده محل کار خود را عوض میکند تا دیگر با کاوه برخورد نداشته باشد . آناهید در آنجا با آرتام مهرزاد دکتر متخصص قلب اشنا میشود . آرتام که بسیار زیباست و موقعیت خوبی دارد وقتی کارهای آناهید را میبیند بخاطر اینکه به آناهید کمک کند…
قسمتی از متن رمان دروغ شیرین
ماشينو پارک کردم. دوست ندارم پياده شم. فضای تاريک و سکوت پارکينگ بهم آرامش ميده. چه روز مزخرفی بود ديگه حوصله ی خودمم ندارم.بالاخره از ماشیين دل کندم و پياده شیدمن آشنگ شیاد توی آسیانسیور رویه … مخمه… چشیاموبسیتم و سیرموبه ديوارا تانک آسیانسیورتکيه دادم. اچقدر سرم درد ميکنه. با ايستادن آسانسور ازش بيرون اومدم و کليدو تو قفل
در چرخوندم. اومدی مادر؟ صدای مامانمه که بعد از چند ثانيه جلوم ظاشر شد.
با همه تلاشش بازم ميتونسییتم نگرانی رو توی چهره ش بنينم که سعی ميکرد پشت لنخندش پنهون کنه. وختی ديد جوابی نميدم و زل زدم بهش گفت: تا حالا کجا بودی عزيزم؟ديگه کم کم داشتيم نگرانت می شديم.
بی حوصله بودم ولی دلم نيومد جوابشییو ندم گفتم: کارای اداری يه کمی طول کشيد. مامانم دستامو گرفت و گفت:پس موافقت کردن؟ با سر آره ايی گفتم. خو شحال شد و گفت:حتما خيلی گر سنه ايین بريم که برات غذای مورد علاقه تو رو درست کردم.
دستمو از دستاش بيرون کشيدمو گفتم:ممنون ن من سيرم.ميرم بخوابم.لطفا بيدارم نکنين.بلافاصله رفتم تو اتاقم گاه شاید ترحم آميز اطرافيانم خوشییم نمياد.در سته که می خوان باهام هم دردی کنن ولی بدتر اذيت ميشم.خواستم در اتانو قفل کنم ولی ديدم کليد نيست.حتما کار بابامه شايد ميترسن کار احمقانه ايی انجام بدم.دستی روی صورتم کشيدمو با بی حالی لباسامو در آوردم و پرت کردم روی تخت و خودمم دراز کشییيدمو به سقف خيره شدم.