دانلود رمان نامه ای به یک مرده نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: مریم میرمظفری
تعداد صفحات: 930
خلاصه رمان: بارها و بارها خوانده ایم که زندگی انسانها و جانوران، مثل یک زنجیر، بهم وصل است! زندگی جانوران به واسطهی شکار و خوراک و مِثلزایی؛ و انسانها به واسطهی عشق و عقل و همهی نَدیدنی ها… هیچکس نمیتواند بداند صبح که پای پیاده از خانه خارج میشود، تا شب که به خانه بازمیگردد، از کنار چندنفر گذشته؟ چند لبخند دیده؟ چندبار اخم کرده؟ و همهی اینها، همهی زندگیها، بهم مربوطند … حتی به واسطهی یک لبخند!
قسمتی از متن رمان نامه ای به یک مرده
متعجب از دل بستنش، گفتم: شوخی کردم عزیزم ! لحنش آرومتر شد ولی همچنان جدی گفت: از این شوخی های بیمزه نکن سهیل . میدونی که چقدر بدم میاد از این حرفا … برم و میرم و برو و بذار برم و … غلاف کرده ، گفتم : بنده که اولش گفتم مال شمام ! … چه بداخلاق شدی امروز ! صدای نفسش توی گوشی پیچید : ببخشید … روبراه نیستم … همه چی قاطی پاطی شده … همه ی کارای خونه هم بع هده منه … یه خرده خستم ! دلتنگ گفتم…
من فدای شما بشم که انقد مهربونی ، کارا رو انجام میدی ، نمیذاری آب تو دل کسی تکون بخوره ! سی تکون بخوره خندید و خطابم کرد : شیرین زیون ! تکیه دادم به صندلیم وگفتم : ریحان … اینکه بخاطر مامانم یه خرده عوضی بازی دربیارم ، چیزه بدیه بنظرت ؟ … ینی … فقط یه خرده کلافه شدم هیچی ، ولش کن … چندثانیه جفتمون سکوت کرده بودیم … خیلی اتفاق ها هست که میفته ولی نمیشه توضیح دادا … انگار که این سکوت، میگفت یه چیزهایی هست ولی نمیگم ، تو هم نپرس !
… بالاخره ریحان بود که اول سکوت رو شکست : یک ماه شده که همدیگرو ندیدیم ! چشم بستم : الآن بگم عکس بفرست فحشم میدی ، نه ؟ و قهقهه زدم خودش هم خندید :الان که عین این آشپزهای مطبخ خونه های قدیم شدم … هر وقت خوب بودم ، میفرستم … آه کشیدم : وعده ی سرخرمن ؟ خندید : نه به جون خودم ! میفرستم برات ! لبخند زدم : قربون دختر قشنگ جسور شد : شما نمیفرستی ، پسر قشنگم