دانلود رمان غرور شیشه ای نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اربابی ، خدمتکاری
نویسنده رمان: فاطمه صفار
تعداد صفحات: 110
خلاصه رمان: علی آقا در خانه آقای افشار باغبان است. سودابه بعلت فرار از اين مسئله زنِ احمد ميشود تا دیگر كسی شغل پدرش را بر سر او نكوبد. تا اینکه سودابه روزی احمد را با دختری ديگر میبيند! از او جدا شده و به خانه پدر باز ميگردد. او با پسر خانوادهی افشاری كه پسر خيلی خود پرست و مغروریست آشنا می.شود.
آزار واذيت افشين حتی با وجود اينكه استاد سودابه است ادامه میيابد تا اينكه افشين میفهمد که عاشق سودا شده و به او دلبستهست؛ بعد از اثبات عشق خود به سودابه با او ازدواج میكند. افشين نميداند چرا چند وقتی است سودابه بي حوصله است! بعد از تعقيب سودابه او را….
قسمتی از متن رمان غرور شیشه ای
بالاخره بعد از چند وقت کامیار از فرناز خواستگاری کرد و فرناز هم چون به کامیار علاقه پیدا کرده بود قبول کرد که آنها به خانه شان بیایند . انگار قرار بود که شب جمعه بیان برای خواستگاری . سودایه در دل برای او آرزوی خوشبختی کرد و از خدا خواست زندگی تنها دوستش همراه با عشق باشد .. صبح سودابه به کنار پنجره رفت ، چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید ، وقتی که چشمانش را باز کرد متوجه چشمان مشتاق افشین شد که به او خیره شده اند .
به علامت سلام سرش را تکان داد و همان طور هم جواب شنید و پنجره رو بست . با خود گفت : چرا این پسره این طوری نگاه می کنه ؟ نگاهش یه جوریه ؟ با افکار در هم به دانشگاه رفت. حتی فرناز هم نتوانست او را از افکار ش رها کند . استاد وارد کلاس شد و سودابه داخل کلاس هم حواسش زیاد جمع نبود وقتی که به افشین نگاه می کرد . میدید که افشین هم داره به او نگاه می کنه . با خود گفت : خدایا چرا من از این نگاه نمی ترسم ؟ چرا وقتی نگاهم میکنه احساس آرامش می کنم ؟ چرا قلبم داغ می شه ؟
یعنی من به اون … نه من نباید این فکر ها در توی ذهنم راه بدم همون احمد برای من کافیه دیگه حاضر نیستم ، وای خدای من ، کمکم کن دیگه تحمل شکست رو ندارم . افشین که متوجه حرکات او بود دید که توجهی به کلاس نداره گفت : خانم امیری لطف کنید افکارتون رو بذارید برای بعد ، سودابه به او نگاه کرد لبخندی مهر امیزی را روی لبان او دید ببخشید ، حواسش را جمع کرد . اما باز هم ناموفق بود . کلاس به پایان رسید . همه از کلاس خارج شدن . افشین هم آرام وسایلش را جمع می کرد ، سودابه قصد کلاس نبود مشکلی به وجود آمده بیرون رفتن نداشت .