دانلود رمان سیندرلا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: محدثه رجبی
تعداد صفحات: 710
خلاصه رمان: روی سکوی جلوی خونه نشستم ..پاهام از خستگی زیادم زق زق میکردن..هنوز هم به فاصله ی زیاد مدرسه جدیدم تا خونه عادت نکرده بودم …مامان با یه لیوان آب سرد کنارم نشست …به چهره ی مهربونش نگاه کردم…تنها امیدم توی این دنیا مادرم بود…
قسمتی از متن رمان سیندرلا
روی سکوی جلوی خونه نشستم.. پاهام از خستگی زیادم زق زق میکردن..هنوز هم به فاصله ی زیاد مدرسه جدیدم تا خونه عادت نکرده بودم… مامان با یه لیوان آب سرد کنارم نشست… به چهره ی مهربونش نگاه کردم…تنها امیدم توی این دنیا مادرم بود… بیا دخترم… اینو بخور لیوانو گرفتم و قُلُپی خوردم…برگشتم و پشت سرمو نگاه کردم…از دیدن بابا که با کلافگی توی خونه قدم میزد حالم گرفته تر از…
خوبم مامان…یکم بشینم پاهامم خوب میشه .. –خب برو تو خونه..گرمت میشه اینجا نشین..قبل شد… اصلا فضای خونه رو دوست نداشتم و حتی حاضر بودم کل روز رو توی حیاط کوچیکمون بشینم و قدم به داخل خونه نذارم…مامان با چهره ی مظلوم و زجرکشیده ش نگاهم کرد … سرم رو پایین انداختم و دست به کیف مشکی و قدیمی ام انداختم و سریع بلند شدم..وقتی سرپا ایستادم تازه فهمیدم که تا چه حد کف پاهام درد گرفتن… با سرعت کفشام رو از پا دراوردم و انداختم گوشه ی حیاط. ..
دست مامان رو گرفتم و وارد فضای کوچیک پذیرایی شدیم…بابا با همون لباسای کثیف و البته سر و وضع آشفته ش به سمتم اومد… مثل همیشه از اینکه بابا اینطور به سمتم بیاد بدنم میلرزید.. به دیوار چسبیدم و مثل همیشه تنها دو هزار تومنی که مامان مثلا برای خرج تو راهم بهم داده بود رو بی هیچ حرفی به سمتش گرفتم …دل کوچیکم بیشتر از قبل گرفت ..سرم رو پایی انداختم…با دادی که بابا سرم زد با سرعت خودمو به تنها اتاق موجود تو خونه رسوندم…حوصله