دانلود رمان ویرانگر تنهایی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، طنز
نویسنده رمان: مارل_ع_ز
تعداد صفحات: 479
خلاصه رمان: من ويرانگر تنهايى ام. بگذار تنهاييت را به ويـرانى كشانم. براى عشقت تمنا مى كنم اما خار نمى شوم. آنگاه كه عشقم تو را مى خواند به راهم گام نه.
زير بال هايم اگر پناهت مى دهم تمكين كن. با تو اين راه را مى روم پناهم ده تا بى پناه نمانم
قسمتی از متن رمان ویرانگر تنهایی
پ یه چیزیم بدهكاریم! از جلوماشین اومد عقب ماشین و نزدیك من شد. خودموکشیدم عقب وکه به در ماشین خوردم. دستشود و طرف پاهامگذاشت و اومد جلوتر.
صدورتش دو سدانتی مترى صدورتم بود و طورى که نفس هاش به صدورتم می خورد. صورت جذاب و مورد پسندى داشت. با لحن خاصی ادامه داد. دستاشو سمت صورتم آوردکه چشمامو بستم که صداى باز شدن در ماشینش هم من هم تومی دونیم که من بهت نزدم.
اومد.
پیاده شو سریع. بغض گلموبد جور به بازى گرفت. جورى چنگ می انداخت که دردم می اومد. خداکجا برم؟ا اگه ماشین نباشه حتما پیدام می کنن. باید به تهران برسم.
غرورم اجازه ى التماس نمی داد. صداى ماشین اومد.زود باش پیاده شو…تقریبا داد زد. جورى از ماشین پیاده شدمکه بدنم با بدنش اصابتی نداشته باشه. موبایلش زنگ خورد. آره همونجام….بیا کنار جاده شروع کردم به قدمزدن که با دیدن همون ما شینا سریع دوییدمو راه
برگشت رو پیش گرفتم.Matisaماتیسا
رفتم بین بوته هاکه در ماشین روبازکنم که قفلش کرده بود. خیره نگاهم کرد دستم رواز دستگیره برداشتم ودیگه موندن رو جایز نشماردم و فقط رفتم. بی هدف طول جاده رو می دویدمکه خوردم زمین. درد بدى تو پام پیچید. بلند شد مکه حرکت کنم.صداى تیر اومد.
جیغ زدم و نشستم. پیداش کردیم. بارون می اومد و اشكام زیرش قابل تشخیص نبود. دست یكیشون بهم خوردکه جیغ زدم.