دانلود رمان غریبه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: Mahdis
تعداد صفحات: 306
خلاصه رمان: غریبه ای از دیار آشنایی ، از تبار احساس و آشنایی در چهره ی یک غریبه … از جنس یخ … از جنس ترس! فراموشی ای اجباری ، فرو رفتن در طوفان گذشته ها …تاریکی محض و نداشتن دست آویزی برای نجات سیاهی و واهمه!گم گشتگی و غریبی و تنهایی …و این است آغاز غریبه شدن یک آشنا و آشنایی او که برای من غریـبــــــــــه است!
قسمتی از متن رمان غریبه
بهزاد گفته بود ماشین رو پر از بنزین کردن و بالاتر از خونه ي خودشون پارك کردن پس منم مسیري رو که بهمون گفته بود رو دنبال کردم تا اینکه ماشین تو محدوده ي دیدم ظاهر شد … سوییچ رو از جیبم درآوردم و در ماشین رو باز کردم … شیوا هم بدون حرف در جلوي ماشین رو باز کرد و نشست … منم با مکث در رو باز کردم و سوار شدم … نیم نگاهی بهش انداخته ام … سرش رو تکیه داده بود به شیشه وچشماش رو بسته بود … لبخندي نشست رو لبم .شیوا و این همه مظلومیت؟
… عجیبه !دستم رو بردم تا ضبط رو روشن کنم اما گفتم شاید شیوا بخواد استراحت کنه . پس بیخیال شدم و ماشینرو روشن کردم … راه افتادیم . سکوت بینمون آزارم میداد . . کلا از ساکت بودن و حرف نزدن خوشم نمیومد . چرا اینقدر ساکتی خانوم ؟ خسته اي؟شیوا چشماش رو باز کرد و بهم زل زد و گفت : – هان؟پوزخندي زدم گفتم : میگم چرا اینقدر ساکتی؟ آهان دوباره صورتش رو چشبوند به شیشه ي بخار کرده ي ماشین و گفت :نمیدونم !
یه تاي ابروم رفت بالا .گفتم : بله . ممنون از اینکه قانعم کردي ! خواهش میکنم !یعنی اگه تیکه ي آخر رو فاکتور بگیرم باید بگم این شیوا خانوم خودش نیست . یا اگر هم هست یه نقشه تو اون مغزشه!- شیوا ؟ هوم؟ندیدم و گفتم :- همسفر مارو باش یه جانمی … بله عزیزمی . . چیزي ! . . هوم . . نهایت جوابشه . . خسته نباشی واقعا !برگشت طرفم . . یکم تو جاش جا به جا شد . . دست به سینه نشیت و حینی که بهم زل زده بود گفت – ترش میکنی آخه !چشمکی زدم و گفتم :- اممم … فک کنم قرص معده پشت ماشین داریم!