دانلود رمان دلقک نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: صبا مرادی
تعداد صفحات: 2985
خلاصه رمان: چهل روز از آن روزِ اول می گذرد… چهل روز پیش را یادت هست ویهان؟! آخ ببخشید، ویهان نه آرش، آرش بودی هان؟درست می گویم؟! چهل روز است که من مدام با خودم تکرار می کنم چرا؟… شاید ندانی اما، بی جوابی برایِ بعضی چرا ها خیلی می تواند کشنده باشد! چهل روز است که من لب از لب باز نکرده ام نه اینکه نتوانم نه! گمان می کنم بعضی وقت ها کلمات بی ارزش می شوند وقتی که به بزرگیِ رنجی که بر شانه هایت سنگینی می کند فکر می کنی!
قسمتی از متن رمان دلقک
چون تب داشتی… در واقع ديشب داشتی تو تب می سوختی … با خانم صالحی آوردیمت بیمارستان… اون نتونست تا الان بمونه… مجبور شد برگرده خوابگاه خودم را دولا کرده و لیوان آب نصفه ای که سارا کمی پیش زحمتش را کشیده بود تا یک سومش را خوردم به خاطر اون مرده که دیروز افتاده بود دنبالت ترسیدی و افتادی تب؟! سرم بالا آمد و نگاهش کردم … دوست نداشتم جوابش را بدهم… اما، چشمان نگرانش این اجازه را نمی داد که در برابرش سکوت کنم . فقط گفتم نمی دونم… شاید …
عصبی خندید و دستش را در هوا تکان داد و گفت نمی دونی شاید؟! مسخره است… مسخره است که اینقدر ترسیدی ،اما اصلا به روی مبارک خودتم نمیاری بی حوصله جواب دادم اگه می دونستم اینقدر پر از تشویش میشی اصلا چیزی بهت نمی گفتم نیشخند زد: بعد چهار سال که از دوستیمون می گذره؛ گفتن الانت چه ارزشی داره اخ پوف کشیدم و چشم بسته حرفم را ادامه دادم این ماجرا اونقدر پیچ در پیچه که ندونستنش خیلی بهتر از دونستنشه می توانستم چشم ،بسته صدای نیشخند زدن دوباره اش را…