دانلود رمان سپیدارهای آشنا جلد اول نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: فرناز نخعی
تعداد صفحات: 1695
خلاصه رمان: زرین یه پزشک توی زمان حاله که به تازگی مادر و پدرش رو از دست داده.. مه لقا پیرزن شیرین و مهربونی که باهاشون زندگی میکرده و همه اموالش رو به زرین بخشیده.. بهش میگه تو زمان بچگی من بودی و قبل از مرگش به زرین یاد میده چطور بره به ۸۰ سال پیش.. زرین نامزدیش رو بهم میزنه چون علاقه ای به نامزدش نداشته و میره به ۸۰ سال پیش.. خیلی اتفاقات میوفته و حالا زرین و محمد عاشقن… زرین بین موندن و برگشتن به زمان حال، تردید داره و ….
قسمتی از متن رمان سپیدارهای آشنا جلد اول
آشنایی بعد از اینکه به مه لقا قرص مسکنی میدهم و با راهنمایی یک نوکر دست هایم را زیر تلمبه ی آبی رنگ وسط حیاط کنار حوض میشویم. به اتاق برمیگردم کسی توی اتاق نیست جز مه لقا من و او را تنها گذاشته اند هر چند از نظر رسوم مهمان نوازی به نظرم کار عجیبی میرسد ولی خوش حالم که این فرصت پیش آمده و میتوانم از این ساعات معدود بودن کنار مه لقای عزیزم حداکثر استفاده را بدون حضور دیگران بکنم…
برایمان میوه و شب چره آورده اند که گردو و کشمش و نخودچی است و من برای او میوه پوست میکنم میدانم دوست دارد سیب را باریک باریک با پوست ببرد و بخورد و همان طوری برایش می برم کنارش کمی انگور میگذارم که هنوز نیمرس و تقریباً ترش است. آن طرف پیشدستی هم گردو و کشمش و نخودچی میریزم. همه را با میل میخورد حس میکنم دیگر با من رودرواسی ندارد و کنارم احساس آرامش میکند. دست سالمش را میگیرم و تشویقش میکنم دراز بکشد شروع میکنم یکی از داستان هایی را که خودش زمان بچگی
برایم تعریف میکرد برایش ،گفتن داستانی که مثل بیشتر داستان های بچگیام گرگ دارد ولی گرگی که وحشی و خطرناک نیست و مهربان و دوست است از خودم میپرسم اولین بار من این داستان را برای مه لقا تعریف کرده ام یا او برای من گفته است؟ واقعاً گیج شده ام و پاسخ به چنین سؤال ساده ای برایم مثل یک مسئله پیچیده است حس می می کنم در پیچاپیچ دوار زمان گم شده ام و زمان مفهومش را برایم از دست داده است. کمی بعد مه لقا خوابش میبرد حس میکنم اتاق کمی سرد است و مانتویم را در می آورم و روی او میکشم زیر مانتو یک تی شرت گشاد و بلند تنم است.