دانلود رمان مست بی گناه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: مهین عبدی
تعداد صفحات: 1707
خلاصه رمان: ۱۶ساله شده بودم. در شب جشن تولدی که قرار بود جشن بله برونم باشد و خاله برایم انگشتر نشان بیاورد اما تولدم شده بود و خانوادهی خاله نیامده بودند…یاسین نیامده بود و من مانده بودم با دنیایی از ترس و اضطراب! من مانده بودم با این حال که دیگر دختر قبلی خانه نبودم! اما یاسین برای محرم شدنمان نیامد…نیامد که نیامد… یاسین رفته بود…
قسمتی از متن رمان مست بی گناه
ای خاله تو دیگه دوماد خودمی شرم نداره که دو صباح دیگه که محرم باده شدی دیگه خجالت و باید بذاری تو کیسه ت و دل به دل این مهمونيا بدی! بعدشم حرف که از قدیم الایوم بوده تو اگه حرفی شنفتی بذار پای کنجکاوی فک و فامیل که بی تاب ترن از ما واسه شنیدن صدای طبل و دایره و هلهله و کل کشیدن! با تانی نگاه بالا کشیدم یاسین سرش را زیر انداختم.
حرف اینا نیست خاله… مامان کمی بیشتر به یاسین نزدیک شد و دست روی شد و دست روی بازوی او گذاشت. پس اون حرف نگفته رو بگو عزیز شده ی خاله ياسين زبان روی لب کشید و سر بالا گرفت. نگاهش جایی بود غیر از صورت من و مامان. اگه آقا شکور رخصت میداد که تا الان باده محرمم شده بود و نقل این حرفا نمیشد که فامیل هی چرتکه بندازن واسه کی شد و نشد بساط عروسی من و باده. اما من کارم ردیف شده و از فردا میرم پی شرکت و كار.
مامان. مامان چشمانش چلچراغ شد! ای دردت به سرم؛ که خوش خبر باشی پسر چه زود جور شد این کاری که میگفتن ممکنه هفته و ماه طول بکشه. یاسین حالا نگاهش در صورت مامان بود. نیرو میخوان و دیگه عجله داشتن منم با یکی زد و درم با نمی زد و بند کردم تا تونستم زود ردیف کنم. مامان لبخند پت و پهنی زد.