دانلود رمان ماه نقره ای نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، تخیلی
نویسنده رمان: زهرا_س
تعداد صفحات: 436
خلاصه رمان: این رمان روایت زندگی دختری 21 ساله به اسم مهتیسا رو روایت می کند.او دختری به شدت منزوی است که مدام از طرف زن باباش دیوانه خطاب میشود. بخاطر اینکه مهتیسا میتواند با درخت ها حرف بزند!پدر مهتیسا ناراحت از وضعیت پیش آمده دخترشو پیش مادر بزرگش در دل جنگل میگذارد اما غافل از اینکه…
قسمتی از متن رمان ماه نقره ای
سرم و تکون دادم و شمارم و رو یک تیک کاغذ نوشتم شمارمه به محض اینکه رسیدی خونه بهم پیام بده کاغذ و ازم گرفت و چشماش و بست بعد چند ثانیه من بودم و یک کلبه که بوی مهتیسارو میداد به سمت تخت رفتم و دراز کشیدم تمام صحنه ها مثل یک فیلم از جلو چشمم رد میشد تخت کاملا بوی مهتیسارو میداد و این باعث دوگانگی میشد گرگم هم اروم بود و هم کلافه کلافه بخاطر اینکه الان جفتش پیشش نیست و آروم بخاطر اینکه بعد سال ها جفتش پیدا کرده صدای گوشیم اومد…
برداشتمش و پیام و باز کردم پیام از مهتیسا بود من رسیدم … مرسی که جواب سواالمو دادی از زبان مهتیسا:صدای پیام گوشی اومد مثل وحشیا پریدم سمتش و پیام و باز کردم باید خودت و میشناختی …سعی کن از نیروت استفاده نکنی الانمبرو بخواب لبخند زدم اینکه درکم میکرد اینکه فهمید چقدر نیاز دارم که خود واقعیم و بشناسم همه ی اینا آرومم میکرد باشه شبت بخیر جواب پیامشو دادم : گوشی گذاشتم کنار و دراز کشیدم که دوباره صدای پیام به گوشم خورد با خوندن پیام…
وارد سرویس اتاق شدم و دست و صورتم و شستم ، موهام و بالا بستم و از اتاق خارج شدم خدای من این صدای رهام بود … مطمئن بودم که خودش یک قدم دیگه برداشتم که صدای مادرجون و شنیدم ، با حرفش میخکوب شدم و دیگه نتونستم حرکت کنم رهام بر فرض اگه مهتیسا جفت تو باشه اول باید خودتون و توی گوی مقدس ببینین که حقیقت مشخص بشه بعدش باید رسومات و به جا بیاری ، مهتیسا بی کس نیست که همینجوری بیای دستش و بگیری و ببری از پله ها پایین رفتم و رو کردم به مادرجون و رهام جفت ؟؟ چه جفتی ؟؟ کدوم گوی مقدس ؟؟
