دانلود رمان افسون سردار نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: مهری هاشمی
تعداد صفحات: 3422
خلاصه رمان: افسون یه دختر متین و معتقده که واسه کمک به دوستش سر قراری میره که زندگیش رو به کل عوض میکنه. اون اطلاع نداره که دوستش کلی پول از مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار خشن ولی آسیب دیدهست دزدیده و حالا افسون رو جای خودش واسه تصفیه حساب فرستاده.
افسون وارد عمارت سردار میشه و زندگیش به کل تغیر میکنه و مجبور میشه به خاطر اعتقاداتش بجنگه و آزارهای اون مرد با فوبیاهای عجیب و غریب رو تحمل کنه و این وسط پِی به رازهایی در مورد کشته شدن خانوادش میبره، اونم زمانی که وجودش سردار مغرور رو افسون کرده و شده نفس کسی که همه بهش انگ بد بودن میزنن چون از همه زن ها فراریه و فقط با افسون کنار اومده.
قسمتی از متن رمان افسون سردار
با خشم وحشتناکی که همه ی وجودم رو گرفت شالش رو توی چنگم گرفتم و با همه توانم کشیدمش، آخی گفت و پخش زمین شد. دستش سمت گردنش رفت و نگاه من به اون موهای بافته شده ی کوتاهش خیره شد و پوزخند زدم واسه دیده نشدن اینا داشت خودکشی میکرد؟ با صدای بلند زیر گریه زد و من لگد نچندان محکمی به ساق پاش زدم و شال رو گوشه ای پرت کردم. خفه شو تا نگفتم لباساتم در بیاری…
وحشت کاری میتونستم بکنم اینقدر زیاد بود که بلافاصله با دو دست روی دهنش کوبید و هراسون زده نگاهم کرد و من به این فکر کردم فکر بدی نیست، واسه عذاب دادنش شاید این کار رو هم کردم البته قطعاً قصد نداشتم به بدنش نگاه کنم حتی فکرشم باعث میشد معدهم به هم بپیچه. از جاش باشد و سرش رو پایین انداخت، اشکهاش پشت هم رو دستی که جلوی دهنش گرفته بود میچکید و من به این فکر کردم که چرا دلم نمیسوخت؟!
انگار ابراهیم واقعاً از من یه آدم آهنی ساخته بود که دیدن عذاب بقیه برام هیچ اهمیتی نداشت، من حتی از وجود قلب تو سینه ام مطمئن نبودم. سمت تخت رفتم و نشستم، نگاهم سمت گردنش رفت کاملاً قرمز شده بود نفسم رو بیرون دادم و تو چشمهایی که حالا خیره ی من بود نگاه کردم. دفعه ی دیگه نافرمانی کنی موهات و از ته میزنم تا مشکل دیده شدنشونو نداشته باشی. زمزمه آرومی کرد که به گوشم نرسید و توپیدم….