رمان خونه ی بهار و آرمین نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، معمایی، خانوادگی
نویسنده رمان: ستاره شجاعی مهر
تعداد صفحات: 756
خلاصه رمان: خونهی بهار قصهی آرمین پسر جوونیه که بعد از طلاق عموش، پنهانی از همه، همسر اونو صیغه میکنه تا ازش مراقبت کنه. قصهی وانیاست که با یک دنیا امید و آرزو پای سفرهی عقد با چاووش میشینه اما درست شب ازدواجش یک غریبه با چاووش تماس مشکوکی میگیره و راز وانیارو براش فاش میکنه. رازی که موجب میشه چاووش قید ازدواج با وانیارو بزنه. دست سرنوشت وانیارو به خونهی بهار و آرمین میرسونه تا اینکه…
رمان خونه ی بهار و آرمین
چاوش با سینی کباب و نان برگشت و برای وانیا لقمه های کوچکی گرفت. تا دخترک راحت تر بتواند بجود. مدام نگران بود که رنگش پاک شود یا غذا بچسبد به گوشه ی لبش. چاوش از وسواس وانیا و اینکه مدام در آینه خودش را چک میکرد خنده اش گرفته بود. بیشتر از غذا داری حرص و جوش میخوریا عزیز دلم پوفی کشید و گفت نمیخوام بهونه دست دخترای فامیل بدم.
میدونی که دنبال بهونهن تا یه ایراد از آدم بگیرن تو هرجوری باشی خوشگلی ..عشقم اوناییم که دنبال ایراد گرفتنن بدون که از حسادتشونه با لبخندی گوشه ی لبش بالا رفت و لقمه ی بعدی را از دست چاوش گرفت. بعد از خوردن غذا سریع به راه افتادند تا سر ساعت تعیین شده با عاقد پای سفره ی عقد برسند. پدرش با کمک جوان های فامیل حیاط خانه را چراغانی کرده بود و چند میز و صندلی هم برای نشستن اقایان در حیاط چیده بودند. با وجود سرمای پاییز تصمیم داشتند شام را زودتر صرف کنند تا مهمانان اذیت نشوند.
وانیا و چاوش میان کل کشیدن زن ها و دختران فامیل پله ها بالا رفتند شهره جای اسپند را دور سر دختر و دامادش چرخاند و مادر چاوش هم بالای سرشان اسکناس های درشت ریخت نگاه وانیا کشیده شد سمت سفره عقد خوشحال بود که کار چیدن سفره را گذاشته بود به عهده ی چکامه و یکی از دوستانش همه چیز همانطور بود که تعریفش را میکرد روی دو صندلی سفید مخمل نشستند و نگاهشان در آینه به هم دوخته شد.